تلاقی!

و آنجا که آخرین نقطه ی خورشید

به خط ممتد دریا

پیوند می خورد٬

لبخندی شیرین

سادگی ات را به انتظار نشسته است

تا تو به طلوع صادق

مؤمن شوی و

دلت را به امواج بسپاری ...

 

پی نوشت: راه روشن را می بینی؟ یا...لا اقل فانوس را روشن کن!

هفت اندرز

نفس خود را هفت بار نکوهش کردم:

اولین بار : هنگامی که می خواستم با پایمال کردن ضعیفان، خودم را بالا ببرم

دومین بار : هنگامی که در مقابل کسانی که ناتوان بودند، خود را به ناخوشی زدم

سومین بار : هنگامی که انتخاب را به عهده ی من گزاردند، بجای امور مشکل امور آسان و راحت را برگزیدم

چهارمین بار : هنگامی که مرتکب اشتباه شدم و خودم را با اشتباهات دیگران تسلی دادم

پنجمین بار : هنگامی که از ترس سر به زیر بودم و آن وقت ادعا می کردم بسیار صبور و بردبارم

ششمین بار : هنگامی که جامه ی خود را بالا می گرفتم تا با سختیها و ناملایمات زندگی تماس پیدا نکند

هفتمین بار : هنگامی که در مقابل خدا به نیایش ایستادم و آنگاه سروده های خویش را فضیلت دانستم!

جبران خلیل جبران
کتاب آئینه های روح همراه با زندگینامه

جبران خلیل جبران


«جبران خلیل جبران» آشنای همه است! سخنان تأثیر گذار او همیشه در ذهن می ماند. اگر کتابهای فراوانش و یا کتابهایی که در وصفش نوشته شده اند را نخوانده اید، حتما عبارات و جملات دلنشین او را در مجلات و روزنامه ها و ... دیده اید. جبران خلیل مردی متفاوت از کشور لبنان. مادر او دارای پسری به نام پطرس بود که با پدر جبران ازدواج کرد. وقتی که پطرس ۱۸ ساله شد تصمیم گرفت به امریکا سفر کند و دلتنگی مادر باعث شد تمام خانواده بجز پدر جبران که تاجر بود به امریکا مهاجرت کنند. جبران خلیل در آن زمان ۱۲ سال داشت و پس از دوسال اقامت در نیویورک برای ادامه ی تحصیلاتش و آشنایی بیشتر با زبان عربی و فرهنگ لبنان و خاور میانه به کشورش بازگشت. او سفرهای زیادی همراه پدرش به خاور میانه و اروپا داشت و از نقاط مختلف دنیا دیدن کرد. بعدها زمانی که خانواده ی او در نیویورک یکی یکی به بیماری سل دچار و می مردند جبران به امریکا سفر کرد.ماریانا خواهر کوچکتر جبران از این بیماری جان سالم به در برد اما آن دو در امریکا زندگی سختی را می گذراندند. جبران آثار نقاشی خود را با هزینه ی یه زن لبنانی در نمایشگاهی در نیویورک به نمایش گذاشت اما آن نمایشگاه آتش گرفت و تمام آثار وی سوخت. هرچند که جبران بعدها اعلام کرد خیلی خوب شد که آن نقاشی ها در آتش سوخت زیرا دارای ضعفهای زیادی بودند. جبران صومعه ی مارسارکیس جایی که اولین عشق خود را یافت بسیار دوست داشت. سرانجام جبران خلیل در سن ۴۸ سالگی از دنیا رفت و خواهرش ماریانا که در آن زمان به وضعیت اقتصادی خوبی رسیده بود آن صومعه را خرید و اکنون جبران خلیل جبران در آن صومعه مدفون است.

پی نوشت۱: کتابها: پیامبر، بالهای شکسته، عیسی فرزند انسان و...

پی نوشت۲: زندگینامه ی کامل او را همراه با جزئیات زیادی در کتاب آئینه های روح خواهید یافت.