بگو با من!

آسمون خاکستری

چه جای سکوت است

تو، بلند روح را

که به هر نَفَس،

شوق فریاد داری

 

بگو

ای به طراوت باران

حرفهایت

 

بگو

که به هر ساقه بپیچد

صدایت

 

بگو با من

که در همهمه ی بهاری نو،

میان شادی کودکان،

کنار خودنمایی خورشید،

به اندازه ی عمق زمین، تنهایم!

بگو با من!

 

 

 

مهربانی در کلام، اعتماد می آفریند، مهربانی در فکر کردن، بصیرت کامل خلق می کند و مهربانی در بخشش، عشق بوجود می آورد.

*لائوتزو*

 

هنگامی که به انتهای آنچه باید بدانی رسیدی، در ابتدای آنچه باید احساس کنی خواهی بود

*جبران خلیل جبران*

 

التماس به خدا شجاعت است اگر برآورده شود عزّت وگرنه حکمت است، التماس به خلق شرمندگی است اگر برآورده شود منّت وگرنه ذلّت است.

*حضرت علی (ع)*

 

نظرات 12 + ارسال نظر
امید پنج‌شنبه 9 اسفند 1386 ساعت 08:29 ب.ظ http://nosazi.tk

سلام. وبلاگ خوبی داری. موفق باشی. به من هم سر بزن خوشحال میشم. اگه با تبادل لینک موافق بودی بهم خبر بده. خدانگهدار.
http://www.nosazi.tk

خاطره پنج‌شنبه 9 اسفند 1386 ساعت 11:05 ب.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

سلام مریم جونم

این دو تا جمله که نوشتی در آخر خیلی خیلی با معنا بود

. جمعه 10 اسفند 1386 ساعت 07:36 ب.ظ

ای صاف تر از آینه
ای خیس تر از ابر بهار
ای گرم تر از اشک دیده ام
ای قطره ی پاک و زلال
بیا که آغوش گشوده ی دریا
بیا که دامن سبز زندگی
تو را می خواند
بیا ای تنها
ببین که چه همنوا و یکصدا
هر سیمرغ
تو را....

مریم همراز عشق جمعه 10 اسفند 1386 ساعت 09:00 ب.ظ

سلام گل مریمم
خوبی
ممنون سرزدی
راستش مریم همیشه تو لحظه های غمه که حس شعرم میاد
البته بعضی وقتها زمان شادیم بازم غمگین میشه شعرام نمی دونم چرا درباره نا امیدیش هم توضیحی ندارم.
شعرت حرف نداری گلم
زیباست نمی دونم من که حرفمو زدم تو شعرم
توام میگی با من بگو
با اجازه بزرگترا من بهت میگم
حرف نداشت ایول
حق داشتم به استاد گفتم بیاد شعراتو تو نت بخونه
دوست داره همیشگی تو خودم

علیرضا شنبه 11 اسفند 1386 ساعت 07:25 ق.ظ http://a-r-f.blogfa.com/

سلام مریم خانم
وقت بخیر
از اینکه وقت کردید و به وبلاگ خود نگاهی هر چند گذرا انداختید ممنونم .
پست جدید شما رو خوندم . باید تبریک بگم به این حسن سلیقه و انتخاب جملات و کلمات شیوا که هر انسانی رو به فکر میندازه .
خیلی زیبا و قشنگ نگاشته بودید .
احسنت به این سلیقه .
موفق باشی خانمی
یا علی

مجتبی آقاجری شنبه 11 اسفند 1386 ساعت 06:04 ب.ظ http://www.avazebaran.blogfa.com

سلام خانم مریم .... درود و هزاران درود
از اینکه مدام ره به وبلاگم دارین و به قول دکتر یدالهی سر میزنی هنوز خوشحالم و از اینکه چون شمایی هستید که بر تارک نظرات وبلاگ افتخار می آفرینین مسرورم ...
شعرتون رو خوندم . بلاشک و بدون تعارف به دلم نشست ... لذت بردم از حسن مطلع و چه زیبا اغاز کردین اثر رو
چه جای سکوت است ....
تو این جمله سوال و تعجب و خواهش و صمیمیت نهفته است این خاصیت این جمله است که با درایت شما در اثرتان پدیدار گشت و اثرتان زیبا شد .
اما من در همین قسمت اول نتونستم به راحتی اینجا رو روون مثل سایر بخشها بخونم اینجا که گفتین :

تو روح بلند روح را
...
نمیدونم شاید بایستی از علایم خاصی استفاده میکردین که نکردین هان ؟
یه سوال در قسمت دوم ...
اینجا که گفتین :
بگو
ای به طراوت باران
....
این ؛ ای ؛ رو به خاطره چی بکار بردین و کاربردش چیه و چه جایگاه فنی و حسی داره ؟
در قسمت سوم بازم به اوج رسوندین کار رو ...
و در قسمت آخر حق مطلب رو ارائه کردین و لذت بردم که با چند جمله و پیچ و تاب دادن ذهن مخاطب به الفاظ تامل برانگیز و قصه گونه اینگونه صحنه سازی کردین یعنی :
بهار
کودک
خورشید
رسیدین به اینجا که گفتین :
به اندازه ی عمق زمین تنهایم
...
زیبا عمق تنهایی رو نشون دادین .
تعامل بهار و کودک بی نظیره و فوق العاده همخوان و خاطره انگیزه .. اما به جای خورشید میشد واژه ای به کار برد که انسجام موضوعی بیشتر حفظ بشه . من واژه ای رو پیشنهاد نمیکنم که خود بدان دست یابید .
باز هم مثل همیشه از کار کوتاه اما خواندنی تون لذت بردم .
روایات پایان شعر هم دلچسب و تصدیق برانگیز بود که نشان از توجه تون به جملات بزرگان و احادیث ائمه داره ...
موفق باشین و همیشه چون هنوز پیروز
آواز باران

محمد محتشمی شنبه 11 اسفند 1386 ساعت 08:03 ب.ظ http://m-mohtashami.com

سلام.
خوبین؟
کم پیدایین.
راستی
جمله آخرت عالی بود.
که از امام علی نوشته بودی.
منم آپم.
خوشحال میشم بیای.

مریم دوشنبه 13 اسفند 1386 ساعت 07:42 ب.ظ http://gol-e-maryam.blogsky.com

سلام خوبی؟
من آپیدم

ماراازدرون خویش غافل کردند فهمیدن عشق را چه مشکل کردند انگار کسی به فکرماهی ها نیست سهراب بیا که آب راگل کردند

مجتبی آقاجری سه‌شنبه 14 اسفند 1386 ساعت 05:43 ب.ظ http://www.avazebaran.blogfa.com

سلام دوست بزرگوار من
عرضم به حضور مبارک شما که :
حالا درست شد و من اونجوری که شما گفتین نخونده بودم و توجه نکرده بودم . به اصطلاح به این شکل واسم تداعی شد که :
بگو به طراوت باران حرفهایت را ...
و فکر کردم که این ؛ ای ؛ چه معنی داره و زیادی هستش که اکنون درست شد. البته اگه از علائم استفاده کنید اون مخاطب که کاربرد علائم رو بدونه به راحتی و با لذت میخونه .
منتظر کارهای زیباتون چون همیشه هستم
آواز باران

[ بدون نام ] شنبه 18 اسفند 1386 ساعت 06:36 ب.ظ http://www.euthanasia1981.blogfa.com

من خودم را بالا می آورم در قالب کلمات ، کلماتی که قرارداد کرده ایم زیبا نباشند...

بهرام احمدی سه‌شنبه 21 اسفند 1386 ساعت 04:40 ب.ظ http://www.soltanbitab.blogfa.com

سلام دوست عزیز
شعر خوبی بود
اما کلمه بلندروح در ادبیات امروز کاربرد شعری ندارد
البته نظر شخصی من است
و هم چنین واژه ؛ساقه؛با چه مابه ازایی در این شعر آمده است؟
موفق باشی

نسی جوون پنج‌شنبه 23 اسفند 1386 ساعت 12:04 ق.ظ

به نام خدا
سلام مریمی گلم
خوبی عزیزم؟؟؟
چه خبرااااااا؟
من آپم
تولده یکی از بهترین دوستامه دوست داشتی بیااااااا
یا حق!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد