راهی تا پایان نمانده است

 

آغاز، زمانی بود که از آتش عشق گرم شدم

زمانی که بالاتر از آسمان هفتم بودم

زمانی که نیلوفران به پاکی عشقم حسودیشان می شد!!

زمانی که رها شدم از بلندای سکوت

تا عمق چشمان تو

زمانی نگذشت...

مثل افتادن از آسمان هفتم!

پس چرا اعجاز عشق یاریم نکرد؟

بگذریم...!

به یاد تو که می افتم بی اختیار

قلبم می سوزد، گلویم نیز

و بی صدا، تر می شوم!

شاید هم بی صداتر می شوم!

بی صداتر از این چیزی که راه گلویم را بسته است

آغاز اینچنین بود

و اکنون ... راهی تا پایان نمانده است

                                                         *مریم*

 

پی نوشت: در هر شرایطی باید عامل مخرب رو نابود کرد. حالا وقتی عامل بوجود اومدن ناراحتی فکری، خودت باشی راهی نمی مونه جز... . نیچه میگه: «هنگامی که مصمم به عمل شوید باید درهای تردید را کاملاً مسدود کنید». تردید نکن عامل رو نابود کن!

 

نظرات 8 + ارسال نظر
خاطره یکشنبه 12 آذر 1385 ساعت 05:58 ب.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

سلام خانمی
چی شده اینقدر شاعر شدی؟ نکنه عاشق شدی!!!
منم موافقم عامل مخرب نابود باید گردد

داکسی یکشنبه 12 آذر 1385 ساعت 09:15 ب.ظ http://doxy.blogsky.com

صلام.!
فکر کنم که موزیک بلاگتون متضاد این نوشتتون باشه...
چون استاد شجریان می خونه: رها کن غمت را رها کن!! که البته فکر کنم منظورش با خدا ست...! راهی نمی مونه جز...خودکشی!! فکر کنم!!
راستی شعرتون واقعا زیبا بود
**** **** **** ****
سپاس از شما که سرزدین.
خدمتتون عرض کنم که عافاق(جهان - گیتی) معنی میده و این آفاقی که شما نوشتید جمع افق هستش...و فکر نکم
که غلط املایی وجود داشته باشه!!
درست میفرمایین...:
خدا وجودیه که درک شناختش از ذهن انسانی ما خیلی فراتره.چون ما مخلوق اوییم نه خالقش.


خوب پس چرا راهی نگذاشته که ما بتونیم بیشتر خداشناسی کنیم یا بهتر بگم ماهیت خودمون و اون را بفهمیم...و هدفش از آفرینش این مخلوق...!!
البته بزرگانی چون خیام افلاطون و سقراط و... بوده اند...
اما..یا متاسفانه درک من ضعیف هستش که متوجه نشم یا اون ها هم متوجه نشدند!!

بهر حال هر کسی یه استدلال و طرز تفکری داری...
(اما من که بسی ناچیز میکرونی هستم که بخوام استدلال داشته باشم...!!)

راستی...
بابای

سیاوشی یکشنبه 12 آذر 1385 ساعت 11:22 ب.ظ http://arezoo62.mihanblog.com

سلام گلم مثل همیشه زیبا بود...

آرش از وبلاگ پریچهر سه‌شنبه 14 آذر 1385 ساعت 03:27 ب.ظ http://cocacola.blogsky.com

سلام مریم خانومی
شعر قشنگیه
چه عکس قشنگی.

راستی !!!
راهی نمی مونه جز ؟؟؟

۱- خودکشی ۲- درد دل ۳- مشاوره

حالا اون عامل طرف مقابلمه ، باید بکشمش؟؟؟
خوب باور کن من گزینه اول برام پیش اومد
ولی خودکشی یه ضعف بزرگه وقتی نمی تونی کاری کنی خودکشی می کنی .

درد دل با کسی که دیگه پیدا نمیشه !!!
من اگه کسی رو داشتم که باهاش راحت بودم که وبلاگ نمی زدم ، تو جامعه ما کسی منطقی با یه سری مسائل برخورد نمی کنه ... .
من پشیمون نیستم !!!
غرورمو گذاشتم زیر پام
اونم خیلی زیاد ، بازم نشد ولی الان پیش خودم راحتم که من چیزی جلوی اون کم نذاشتم .
البته اعصابم خیلی بهم ریخته چون اون رفت ... .
چرت و پرت گفتم خودم می دونم ... .
ممنون که آپ میشی خبرم می کنی.
فعلاْ

علی پنج‌شنبه 16 آذر 1385 ساعت 11:09 ق.ظ

آمدنت را همه شهر دیدند...
رفتنت را...
من...

مریم همراز عشق پنج‌شنبه 16 آذر 1385 ساعت 10:17 ب.ظ http://hamrazeeshgh.blogfa.com

سلام مریم جونم شرمنده که دیر اومدم

امیدوارم ناراحت نشی از دستم



وقتی که می دانم عشق فریبی بیش نیست
وقتی که می بینم دل دادن سر سپردگیست
وقتیکه محبت هایمان خریداری ندار
و دوستیهایمان بازاری
و همه چیز پوچ و بی معنیست
وقتی درون شهرمان، صدای کوچ پرندگان عاشق
همه جا را گرفته
دیگر حتی عشق هم نمی آید
در می یابم که:
باید باید باید
دیوانه وار دوست بدارم


سلامت باشی

مریم همراز عشق پنج‌شنبه 16 آذر 1385 ساعت 10:20 ب.ظ

خیلی زیبا نوشتی مریمم

منفجر کردی دنیای ادبیاتو(بعدا بگو بی وفام)


راستی عزیز دلم منم آپم خواستی بیا

دوست دارم

سیاوشی دوشنبه 20 آذر 1385 ساعت 08:06 ق.ظ http://arezoo62.mihanblog.com

سلام آبجی گلم
عاشقانه ها یه عاشق به روز شد منتظر ترنم دلنشینتان در محفل بی ریا عاشقانه ها هستم... شاد باشی عزیز و به دور از هر گونه غمی(الهی امین)
یاد من نبودی اما من به یاد تو شکستم....
غیر تو که دوری از من دل به هیچ کسی ندادم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد