دریا

به دریا می مانی

عظیم٬ عمیق٬ آرام و پر خروش!

به دریا می مانی

که عاشقانت را هلاک می کنی!

صمیمی٬ با طراوت٬ آبی

آبی من!

صفحه ی خیال من

خالی از تو مباد!

هبوط تو به قلب من

برای نفس کشیدن، مهربان من!

یک سینه هوا کافیست

فاصله اما میان ما

وسعت آسمان هم کم!

نه اینکه به بالهای من

پریدن آموختی

و به پاهای من

دویدن!

نه!

اما، هبوط تو به قلب من

هبه ی توست به خامی من!

 

پی نوشت دوستانه:

...وبگذار بهترین بخش هستی تو از آن دوستت باشد. اگر او دریای وجودت را هنگام جذر آب دیده است بگذار در مد آب نیز آن را تجربه کند زیرا اگر دوستت را بدان خاطر بخواهی که ساعات خود را در صحبت با او بر باد دهی بهره ی این دوستی چه خواهد بود؟ پس در صحبت او ساعتی را بجوی برای زیستن نه برای کشتن! زیرا دوست برای آن است که نیاز تو را برآورد نه تهی بودنت را پر کند و بگذار که در پیوند شیرین دوستی٬ خنده و شادی باشد و شریک شدن در لذت های یکدیگر زیرا در شنبم نکته های ظریف و کوچک دل آدمی صبح خود را می یابد و تازه و باطراوت می شود

                                                                                                  *جبران خلیل جبران*