قرن هاست...!

آسمون خاکستری

قرن هاست برای تو انگار

می گویم٬

قصه ی این دل شیشه ای را

قرن هاست کنار تو هربار

می پویم،

راه دشوار این سادگی را!

قرن هاست به سادگیِ این تقدیر

می خندم

قرن هاست به پای فاصله٬ زنجیر

می بندم!

قرن هاست بی توام،

عجیب٬ بارانی

لحظه لحظه از تو٬ اما

-آشنای دل-

گل می کُنم به امید٬ به لبخند

نظرات 22 + ارسال نظر
مرتضی .د پنج‌شنبه 29 فروردین 1387 ساعت 07:38 ب.ظ http://www.khatbekhat.page.tl

کمی به خویشتن بنگریم .. عمریست در خود گمشده ایم ... اما تمام دنیا را زیر پا می گزاریم تا خود را پیدا کنیم غافل از اینکه همه چیز اینجاست در کنار خودمان
کافیست به آسمان بنگریم .... دست محبت او را حس خواهیم کرد .... چشمانمان را ببندیم یک لحظه فقط یک نفس تا خدا فاصله است ..... دستانت را قنوت کرده ای
عطر خدا گرفته است .... چشمانت خیس اشک شده ..... لطافت باران را حس
می کنم.... چه زیباست زیر چتر عشق بودن ..... وجودت را حس می کنم دستانت را... شانه هایم می لرزند حسی مبهم مرا به اوج برده است ..... نفس هایم عطر تو دارد...
سلام نمی دانم لایق هستم یا ..... اما امیدوارم بتوانم از شما درس زندگی بیاموزم
خط به خط مشتاق دیدار شماست... عطر حضورت را حس می کنم...
یا حق

محمد محتشمی پنج‌شنبه 29 فروردین 1387 ساعت 08:00 ب.ظ http://m-mohtashami.com

سلام.
واقعا زیبا بود.
مخصوصا تعبیرهای زیبایی که برای بیان حرفاتون استفاده کردین. مثل به زنجیر کشیدن فاصله ها و ...
خیلی زیبا بود.
راستی
نمی دونم چه جور قالبی می خواین واسه وبلاگتون اما من همه جوره کمکتون می کنم.
اگه این روزا یه کم کمتر از قبل میام خیلی ببخشین چون واقعا سرم شلوغه و کلی مشکل و گرفتاری دارم.
اینم بدونین که واسه شما ارزش زیادی قائل بودم وگرنه تو این مدت به وبلاگ هیچ کسی سر نزدم.
در پناه یزدان پاک

مریم همراز عشق پنج‌شنبه 29 فروردین 1387 ساعت 10:51 ب.ظ

سلام مریمی
خوبی
مرسی از خبرت
به به به به به افتخار میکنم بهت عزیز دلم
راستی شعرت چاپ شده همون که شاعر میگه:
در آغوش خدا بودم کهه پروازی مجسم شد
به حکم قاطع عدلش وجود دل مسلم شد

گفتم دل یاد دل افتادن رفیق خوبی بود کجاست بی خبرم ازش؟!
راستی مریم یه شعر گفتم نمی تونم جمش کنم ذهنم داغونه پوسیدم
راستی روز زمین پاک نزدیکه نبینم اشغال بریزی تو خیابون آفرین گلم
شعرتم خیلی فاز داد دختر

قرن هاست برا ی تو انگار
می گویم
قصه ی این دل شیشه ای را
یاد دل خودم افتادم امشب چه غمی گرفته منو

شاد باشی به خانواده سلام برسون
دوست دارم خیلی زیاد

گیتار و شعر جمعه 30 فروردین 1387 ساعت 02:11 ق.ظ http://wwww.tahsarnameh.blogfa.com

سلام...بی دلیل به یاد شعر شاملو با مطلع جغ امروز از مادر نزاده ام مرا انداختی....زیبا بود...قرنهاست...ممنونکه هیچکاه فراموشمان نمی کنی...و یکشنبه!

خاطره جمعه 30 فروردین 1387 ساعت 11:53 ق.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

قرن هاست....
چه قشنگ

مجتبی آقاجری جمعه 30 فروردین 1387 ساعت 12:23 ب.ظ http://avazebaran.coo.ir

سلام دوست عزیز
مرسی از لطفی که ارزانی داشتین و خوشحالم که تونستین با شعرم ارتباط بر قرار کنین ... برای من هم این شعر یه جور دیگس ... واقعا" دوست داشتنیه و جز کارهاییکه که از ته دل و از روی واقعیت و نه رویا پردازی شاعرانه سرودم ... ممنونم که اومدین و خوندین .
کار شما هم زیبا بود و دوست داشتنیه ... وسعت زمان رو زیبا به تصویر کشیدین ... وزن نسبتا" خوبی هم داشت .ابتدای کار ریتم محکمی داشت و خوب شروع شد اما بند بعدی رو میشد یه کمی روی وزنش بیشتر کار کرد و رونترش کرد ولی خب مزایای کارتون این مساله رو تا حد زیادی پوشوند .
سعی کردین که از قافیه استفاده کنین ... صرف نظر از سادگی و شیشه ای که قافیه نیستن ( البته شعر سپید هستش و نمیشه به رعایت قافیه خود رو محدود کرد ولی خب می گویم و می پویم از نوع قافیه های پیش از یک مصرع با اتمام قافیه متضاد بود که مورد تایید است ) اما
خیلی از ارتباط دو کلمه ی تقدیر میخندم و زنجیر میبندم خوشم اومد . زیرکی رو احساس کردم در این ساخت . دو قافیه پشت سر هم استفاده شد که جای تحسین داره . ... جدای از بحث ساختار اون احساس زیبای شاعرانه است که مثل اکثر آثارتون در این اثر هم منو به خودش جلب کرد و تبسم بر لبم جاری کرد.
پایان کار به نوعی پبیه شعر من بود و البته بهتر و قشنگتر اونجا که گفتم :
گر چه راه دور است دراز ، اما
در خیال تو آنقدر گمم
.....
اما جالب بود شما خودتون رو عجیب خطاب کردین که گفتین بدون تو عجیبم ... شاید بشه اینجوری تعبیر کرد که بدون اون ناشناخته هستین یا ... نمیدونم !!
اما یه سوال شما از کنار هم قرار دادن عجیب بودن و بارانی بودن چه منظوری داشتین ؟ که باران هم میتونه عجیب باشه ؟ یا در عین عجیب بودن بارانی هم هستین ؟
نکته دیگر اون چه موجودی هستش که قرن ها ست موجوده و اینکه شما هم قرن هاست که هستین ؟ اگه در شعر عنوان میشد که او قرن هاست که هست و خودتون رو مثال نمیزدین شاید بشد ذهن رو به سمتی خاص سوق داد . ولی خب میشه برداشت کرد که حتی لحظه ای کوتاه هم بدون او بودن قرن هاست که گذشته اره ؟
یاد یه شعر سعدی افتادم که دقت کنین ربطش رو پیدا میکنین که :
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
خیلی عجیبه این بیت ... دقت میخواد ... بگذریم
به هر حال جای بحث زیاد داره کارتون . منم که در حال حاضر تهران و خونه یکی از آشنایان و از اونجا دارم کامنت میذارم

مجتبی آقاجری شنبه 31 فروردین 1387 ساعت 10:37 ق.ظ http://avazebaran.coo.ir

سلام و درود
عذر میخوام که کامنت قبلی ام ناقص به پایان رسید چون اشکالی به وجود اومد که دیگه نتونستم ادامه ملطب رو ارائه کنم .
مرسی از پاسختون ...
منم عاشق سعدی هستم در سعدی بعدی از اشعار وجود داره که در حافظ نیست و اونه که منو طرف خودش میکشونه و اون شک وارد کردن به مخاطب با لطافت و شیرینی و حرف دل و زدن و به روز بودن منو دیونه میکنه ... البته میگم حافظ هم دنیای خودش داره مثل مولانا و ... اما سعدی این مسائل که عنوان کردم و برخی موارد دیگره که منو جذب کرده ...
ابیات زیادی هست که دوسشون دارم مثل :
جمال در نظر و شوق همچنان باقیست
گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست
...
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
....
من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم
چه کنم نمی توانم که نظر نگاه دارم
....
من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که دست تو اسیر افتادم
....
و یا این که نمیدونم چی بگم در موردش که در ذره ذره ی وجودم رخنه داره .:
از هر چه میرود سخن دوست خوشترست
پیغام آشنا سخن روح پرورست
هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای ؟
من در میان جمع و دلم جای دیگرست
...
ووووو
بازم خوشحالم از مراوده ی شاعرانه و عرفانی شما .
به هر حال نیازی نیست که شما سعدی بشین باید مریمی بشین که در خور یک انسان شایسته و مستقل و صاحب سبک باشه که هستین و بیشتر از این خواهید شد. من امید دارم .
اما گفتین که به کار بردن واژگان عجیب و بارانی در مورد خودتونه درسته منم در کامنت عرض کردم که خودتونو عجیب خطاب کردین اما جا افتاد که بگم بارانی هم خطاب کردین . ولی قصد من اینه که چرا این دو واژه رو کنار هم در یک لحظه و یک حس و حال برای انتساب به خود به کار بردین ؟ باید یک ارتباطی بین دو واژه ی عجیب و باران باشه ... به هر حال مرسی از پاسخ . البته چالش برانگیز نیست که باعث بی خوابی جسم و جان بشه ولی خب یه سوال بود و از شما که به آثارتون علاقه دارم پرسیدم ...
ایشالله که همیشه موفق و سربلند باشین و لحظات خوشی رو برای شما و اونکه باعث شد شعر منو بهتر و بیشتر درک کنین آرزومندم .
آواز باران

موفق باشین

مهدی شنبه 31 فروردین 1387 ساعت 04:04 ب.ظ http://www.pagerankr.blogfa.com

سلام
لطف کن بعد از این که لینکم کردی خبرم کن تا لینکت کنم
ممنون

علیرضا شنبه 31 فروردین 1387 ساعت 04:07 ب.ظ http://520102.blogfa.com/

سلام مریم خانم
وقت بخیر
طبق معمول دست نوشته های زیبای شما و شعرهای سروده شما مثل نگین در وبلاگتون می درخشه .
موفق باشی
یا علی

مجتبی آقاجری دوشنبه 2 اردیبهشت 1387 ساعت 10:46 ق.ظ http://avazebaran.coo.ir

سلام
مرسی از اصلاح شعر ولی تا اونجا که یادمه من واژه ی ؛ وجود ؛ رو دیدیم البته ممکنه که فراموش کرده باشم شاید حدیث بود . حتما؛ واسه رفع این مشکل به کلیات رجوع میکنم ...
اینم یک غزل دیگه که بی نهایت دوسش دارم و سعی میکنم که کامل و بدون نقص بنویسم اگه کلمه ای جا افتاد یا ناقص بیان شد از حضرت سعدی و شما دوست گرامی عذر می خوام

دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکل است
هر که ما را این نصیحت میکند بیحاصلست
پیش از این من دعوی پرهیزگاری کردمی
باز میگویم که هر دعوی که کردم باطلست
من قدم بیرون نمی آرم نهاد از کوی دوست
دوستان معذور داریدم که پایم در گل است
باش تا دیوانه گویندم همه فرزانه گان
ترک جان نتوان گرفتن تا تو گویی عاقلست
....
منصور و پایدار باشید
آواز باران

امین دوشنبه 2 اردیبهشت 1387 ساعت 11:45 ب.ظ http://aminsb.coo.ir

سلام مریم خانوم
فعالیت های شما رو در سایت محمد میبینم
موفق باشی و مثل همیشه پر کار
توی سایت اقا محمد من رو با اسم aminsb
میشناسن
البته تا چند مدت دیگه کار سایت خودم تموم میشه
سربزن وبه وبلاگ من
بای تا های

مجتبی آقاجری سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1387 ساعت 01:42 ب.ظ http://avazebaran.coo.ir

سلام دوست خوب من
عالی بود انتخابتون ..براوو واقعا؛ هر چه از زیبایی آثار شاه سخن بگیم کمه ... البته خوب بود در مورد برخی از کارهای ایشون که به نوعی قبول ندارم صحبت کنیم مثل اون شعر ی که خلاصش و مضمونش اینه که: گبر و ترسا دشمن خدا هستند و سعدی که مسلمان دوست خداست ... که جای بحث ها داره ... نمیدونم بهش برخورد داشتین یا نه من شعر رو به خاطر ندارم که تماما؛ بنویسم رجوع میکنم اگه وقتی بود عنوان میکنم .
به هر حال صفا با بزرگان اهل دل و سخن لذت بخشه ...
موفق باشین
آواز باران

مریم همراز عشق پنج‌شنبه 5 اردیبهشت 1387 ساعت 02:57 ب.ظ

سلام میرمم
ببخش با اس ام اسم مزاحم خوابت شدم
نه تو جو سیستمم بودم ساعت رو ندیدم
ببخشید
ممنون سر زدی
شعرمو هم خونده بودی هم دیده بودی

مصطفی پنج‌شنبه 5 اردیبهشت 1387 ساعت 03:45 ب.ظ http://www.eslahatsalam.persianblog.ir

حرفهای ابراهیم نبوی(طنزپرداز در تبعید ایرانی) در این وبلاگ

مریم همراز عشق پنج‌شنبه 5 اردیبهشت 1387 ساعت 11:33 ب.ظ

سلام گلم
یکی از شعر جدیدامو گذاشتم همونطور که فرمودی
خب من یه رفیق با معرفت مثل شما ندارم که
منتظرم بیا بازم نظرت رو بگو

مریم همراز عشق جمعه 6 اردیبهشت 1387 ساعت 04:41 ب.ظ

میگم مریم جونم
بی سوادیم بد دردیه من اصلا متوجه نشدم
چی نوشتما جدی میگم
ممنون که گفتی راستی میخوام نظرت رو همینطوری بزام درسته رفیقانه بود اما میزارم
ممنون از تذکرت

میثم جمعه 6 اردیبهشت 1387 ساعت 08:33 ب.ظ http://www.rasafilm.blogfa.com

سلام زیباست به من هم سر بزن .منتظرم ...

متین دوشنبه 9 اردیبهشت 1387 ساعت 05:42 ب.ظ http://www.euthanasia1981.persianblog.ir/

سلام مریمی
خیلی وقت بود به وبلاگت سر نزده بودم.آخه نمیدونم چرا باز نمیشد.الآن تموم پستهای قبلی رو خوندم.

محمد محتشمی سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1387 ساعت 01:24 ب.ظ http://m-mohtashami.com

سلام.
به روزم خوشحال میشم بهم سر بزنی.
در پناه یزدان پاک

محمد محتشمی چهارشنبه 11 اردیبهشت 1387 ساعت 11:46 ق.ظ http://m-mohtashami.com

سلام مجدد!
اگه میشه به بقیه ی دوستان وبلاگ نویستون هم راجع به انجمن بگین.
وخیلی بهتره اگه توی پست مطلب بعدیتون از انجمن هم بگین.
راستی آفامو خوندی؟
من منتظرما

جعفر واعظی « آزاد» پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1387 ساعت 11:47 ق.ظ http://www.sayeh7.blogfa.com/

سلام عزیز !
خوندم . برای بار اول حرفی ندارم .باشه برای بعد .
با یک کار جدید منتظرتون بمونم ؟[گل]

علی جمعه 31 خرداد 1387 ساعت 11:47 ب.ظ http://bani.blogsky.com

سلام مریم جان
سلاممممممممممم

سلام کردم ها
پس لبخندت کو؟؟؟؟
:))))

خوبی؟؟؟

آپ کردنت به دلت مربوطه و چیزهای دیگه
قبول
ولی من چیکار کنم
که این همه راه باید بیام نظر بدم
:)))
در عوض یه شعر خوب خواندم
هر که شعر خوب خواهد...
:)))
وای
اول درمورد گل

گل شکفته خداحافظ
اگرچه لحظه دیدار است!!!
شروع وسوسه ای در من
به نام دیدن و چیدن بود

قرن هاست به پای فاصله زنجیر می بندم
:)
مرسی
در این فاصله گرگ و میش
از پس این دقایق به جان و دوان
می سووزم از حسرت در نگاه تو بودن

آخر یه روز توی چشمات
خودمو پیدا می کنم
....

ببخش اینقدر پراکنده می نویسم
:))

این دیگه آخریشه

در آن هنگام که بندد
دست نیلوفر
به پای سرو کوهی دام
گر از یادم بری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را چشم در راهم

خب دوتا مطلب ازت خواندم
یه عالمه حرف امد به ذهنم
بازم معذرت از پراکنده گویی

بهترین ها برایت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد