«برای طایر قدس»
به انتظار نشسته است٬ نسیم
-در کوچه های آرام شب-
دیدار سَحَر را
سحر؛ میعادگاهیست
برای ترنّم
برای پرواز
و این به زانو در آمدن
یک فتح بی همتاست!
آنجا که چهره ی شب،
به روشنی سَحَر منوّر گشت،
برگها به سجود می افتند و
فریاد می زنند:
سَحَر؛ چشم روشن ایزدیست
پی نوشت بی ربط:
آدمها گاهی چه اشتباهات کودکانه ای می کنند! و عجیب هم روی اشتباهاتشان پافشاری!!
پنج خط آخر شعر قوی بودند/.
سلام دوست جون
آخ گفتی...
این پی نوشت...
یه موردش رو جدیدا دیدم!!
اشتاباهات لازمه ی زندگین ،
اما پا فشاری روی اون یه خریت محضه!
سلام مریم خانم
وقت بخیر
از اینکه به وبلاگم اومدی و مطالبشو تعقیب میکنی ممنونم . از اینکه شنیدم که مریض و ناخوش احوال بودی خیلی ناراحت شدم . امیدوارم که هر چه سریعتر بهبودی کامل حاصل بشه . برات حتما دعا میکنم .
ضمناً مطالب وبم قابل شما رو ندارم . راستش دورا دور از احوال شما از طریق مریم خانم جویا هستم . البته یه دو یا سه هفته ای هست که ارتباطم با مریم خانم قطع شده ولی اگه جسارت نباشه از احولت منو باخبر کن . ازت ممنونم میشم .
شعر و دست نوشته زیبای شما رو خوندم واقعا هنرمندانه نوشته شده بود تبریک میگم به این ذهن و حس شعر گویی شما .
موفق باشی خانمی
یا علی
سلام مریم جان
سلام سلاممم
خوبی؟؟؟
چه عجب آپ کردی؟؟؟
:)
ممنون از کامنتت
ممنون
آخه تو دیر به دیر آپ می کنی
وقتی پنجره کامنت رو باز میکنم چون چند بار آنجا نظر دادم
قسمت نوشتن کامنت نمی آید و فقط کامنت های دیگران می اید
خب منم پنجره مطلب بعدی و باز می کنم
:)
شعراتو دوست دارم
سحر میعادگاهیست
برای ترنم
برای پرواز
و این به زانو درآمدن
یک فتح بی همتاست
:)))))))))))))))))))))))
ممنون
.
.
جهان را از پس باوری می بینم
که می پندارد:
او می زید
لحظه لحظه
ایمان مرا.
می سراید
واژه واژه
شعر شور مرا.
نوازش می کند
استاده بر نماز
با لطف و ناز
تاره تاره گیسوی مرا
.
.
قلمت بر جان کاغذ روشنتر از سپیدی آن باد
سلامت باشی وشاد
منم اپ کردم
نمی دونم، شاید بی تجربگی، شاید بی توجهی یا مواردی ازین دست هستند که باعث می شن آدم گاهی اشتباهاتی بکنه که حتی روحش هم از اون ها خبر دار نیست.ولی توی مورد دوم ژافشاری رو نمیدونم شاید یه جور حماقت باشه.
وسیع باش و تنها ...
سسسسسسسسسسلام
ممنون که اومدین...کلبه ی دلمو شاد کردین
آنچه مرا در سحرگاهان به نماز وا می دارد...شور و جذبه ی ایست از جانب او
من آپم...شعرایه قبلیمو دوباره آپ کردم...خوشحال می شم بخونیشون
شاد باشی و دز پناه حق
شرمنده ام از این همه دم سردی
سلام دوست گرام و محترم دنیای وبلاگ
راجع به شعر پیشین شما قصد بود که برگردم و دقیق تر و بهتر بخوانم و بگویم و بنویسم اما نشد که نشد و شما ببخشایید این بد قولی را ...
لذا جهت رفع چنین بد قولی های تصمیمی اتخاذ شد کارستان و بر آن شدم که کنون بخوانم به دقت و کنون بنگارم با اندکی حوصله ...
خاصیتی که همواه در اشعار شما دیده ام و بارها گفته ام همان شروع قابل تحسین اثر است و فکر می کنم شما اینگونه عمل نمی کنید که مثلا به خودتان بگوید که من امروز در این ساعت و این لحظه پشت میزم سکنا بگزینم و قلم به دست گرفته و چیزی بنویسم یا شعر بسرایم . یقینا شعر بدون اطلاع قبلی وارد دل و بعد هم ذهن شما میشود و باعث میشود بی اختیار به نگارش همت بگمارید ... همیشه اینگونه بوده است اشعار زیبایی که آغازی زیبا و جذاب را در وجه دارند بدون انتخاب پیشین و بدون پیش درامدی از سوی شاعر یا نویسنده فوران نموده است و به نوعی می شود گفت که قسمت آغاز شعر را از جایی می آورند و بعد خوشان کار را اداه می دهند .
اما باز نگران شدم در ادامه کار برای شما که دگرگونی ناشیانه ای را بروز دادید و ان عوض شدن روند شعر بود که به نثر گرایش پیدا کرد
از ابتدا یعنی : به انتظار ... تا سحر را یک نوع نگارش است و در واقع با جابجای برخی از واژگان وزن را دخیل در شعر دانستید اما در بخش های مادون روند به کلی عوض شد و نقاب شعر از اثر زدوده گشت و نثر نمایان شد .
در واقع شما کلیت اثرتان نثر است و تنها در چند جمله اول می شود شعر ( نظم ) دید .. بنابراین اگر میلتان و گرایش ذهنی تان به نثر است ( بود ) ۱۰۰٪ اثرتان را نثر کنید
و بلعکس ....
دلیل موضوع استفاده از ؛را ؛ مفعولی در جایی غیر جای اصلی خودش .
دیدار سحر را
بنابراین با این ذهنیت شعر شما به این صورت مبدل به نثر می شود =
نیسم در کوچه های آرام شب
دیدار سحر را به انتظار نشسته است
اینجا جای اصلی ؛ را ؛ است ... اما شما ؛ را ؛ را به خاطر اینکه به شعرتان وزن بدهید که درست هم است به پس از آخرین واژه بند فوق منتقل کردید ... در حالی که خود شما در بند های بعدی کار خودتان را نقد و نقص کردید و دلیل هم همان که گفتم یعنی عوض شدن روند شعر یا تغییر ساختار اثر از شعر به نثر بود
این نقد ساختاری و فنی بود که عرض شد .
اما موضوعی که انتخاب نمودید هم مثل گذشته قابل تحسین است و من می پسندم و نشانه اعتقاد راسخ و مومنانه شما به برخی از مضوعات مطروحه از سوی هستی است . واژگان نیز روشن و لطیف هستند چون گذشته که این نیز در مشا نمایان است که ذهنیت قلمتان از کلمات و جملات تیره و تار بریست ...
نا گفته نماید که دوست می داشتم که کلیت ساختار آثرتان دقیقا همانند بند اول بود و من چون معمولا اینگونه در برخی ار شعرهام قلم می زنم بیشتر مورد تجه ام قرار میگیرد ... به نوعی کارتان در ابتدا نیزدیک به کارهای بنده ی حقیر است ...
ببخشید که بیش از این نداشتم در توشه حرفی که بگویم و البته وقت نیز پا بر خرخره نهادست خفن ...
اگه اشتباه تایپی ماهده کردید عذرم را پذیرا باشید که مجالی نیست نگاهی بر آنچه نوشته ام بیاندازم و اگر جسارتی در بیان و نقصانی در گفتار بود ...
موفق باشید و به روز
آواز باران
ببخشید عجله کردم و نامم را و تارنمای وبلاگم را فراموش کردم که بنویسم هر چند که شما می دانید که کامنت مال چه کسی است ولی خب دوستان نمی دانند لذا برگشتم که نا تمام را تمام کنم
یا حق
سلام مریمم خوبی
خیلی خوشحال شدم باهات حرف زدم
گلکم خوشحالم بهتر شدی
ببخش که رفیق بی وفایی هستم
شعرت خیلی قشنگ بود درباره سحر گفتی فکر نمیکردم
سحر اینطوری باشه
منظورم همون فامیلمونه خودت می دونی کیه؟
مریمم دوست دارم فروان
امیدوارم همیشه سلامت باشی
به خانواده سلام برسون
اگر تا مدتی بهت سر نزدم دلگیر نباش چون یکم یعنی خیلی درگیر روزگارم
راستی مریم شاید دیگه همراز رو ننویسم نمی دونم اعصابش رو ندارم از همه بدم میاد چی کار کنم خب به دادم برس باشه البته بعد از ۱۲ تیر هر طور شده اگر زنده بودم باهات قرار میزارم هم ببینمت هم با هم حرف بزنیم دلم بدجوز تنگیده برات.
آقاجری عزیز سلام
۱-دو سه نقد شما را دیده ام بالنسبه مو شکافانه و فنی است از همه مهمتر که با حوصله و مفصل به همه ی جوانب می پردازید
میخواستم بگم ننویسید بلعکس بنویسید بالعکس
اما دیدم از اغلاط تایپی به علت عجله عذر خواسته اید من هم از گفتنش صرف نظر کردم گر چه گمانم اینه که جزو اغلاط عجله یی نیست
۲-بیان جسورانه ی شما بسیار قابل تحسین است چون نباید با تعارف و تملق به نقد نشست
من هم جسورانه میپرسم تعریف شما از شعر چیست؟ نظم ؟ قافیه ؟ چی؟
قدیم ها میگفتند الشعر کلام موزون مخیل مقفی
شعر کلام موزون و دارای تخیل و قافیه است
ولی امروزه عنصر اصلی شعر تخیل و تصویر سازی و استفاده از تشبیه و استعاره و ووووومانند آن ساختار شعر را تشکیل میدهد
به علاوه ی وزن
از قافیه میتوان صرف نظر کرد ولی بهتر است مقفی هم باشد
اما حرف -را- چرا نابجاست؟
وانگهی نابجا استفاده کردن کلمات نوعی هنجار شکنی است که در شعر امروزی موج میزند و کاملا مطلوب است
۳-اما من سخنان شما را بکلی رد نمیکنم
و شعر این خانم کاملا بی نقص نیست
میتوان با عناصر تصنعی وزن و قافیه ظاهرش را آراست
ولی از نظر احساس و شعور که مایه ی اصلی شعر است در اوج است
همین که من مدعی گل سرسبد هستی را به عنوان انسان در برابر -برگ- که نماد و نماینده ی جماد بی زبان است شرمنده می کند و به ان من شیء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون حدیثهم توجه میدهد چیز کم زیادی نیست.
سلام
خوبین؟؟؟؟
زیبایی در نگاه توست...نه به آنچه که می نگری
مرسی...منم به زودی لینکتون می کنم
پیشم بیا
شاد باشی و در پناه حق
سلام
شباهنگام
که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
شباهنگام...
سلام مریم جان
سلام سلامم
خوبی؟؟؟
خوش میگذره؟؟؟
چه خبرها؟؟؟
این دفعه پنجره نظر دادن باز شد
:)))
دفعه قبل ۴ - ۵ مطلب قبل نظر دادم
خواندی؟؟؟
روزگارت سرشار از شادی
توام با آرامش
آکنده از لبخند
سلام...زیبا و پر احساس بود دوست قدیمی...آنقدر به لحظه های اکنونم شبیه که حرفی نماند که بگویم...!ممنون که فراموشمان نمی کنی هیچوقت...و یکشنبه!!
سسسسسلام
خوبین؟؟؟
ممنون که تنهام نمی ذارین
من آپ کردم
جز لبخند بر لبانت مباد...
سلام!
بی خبر آپ می کنی!
وب سایتمو دیدی؟
انقد اعصابم خورده که حد و حساب نداره.
تورو خدا بیا کمک کن دوباره سر پاش کنیم.
راستی لیست تالارهایی که نیاز داریم رو بگو حتما اضاف می کنم.
منتظرم نذاریااااااااااااااا
سلام
این عکسه چقد شبیه منه...!!!!
سلام.
ممنون ازین که اومدی.
من آپم.
منتظرتم.
سلام مریم جان
سلام و :)
خوبی؟؟؟
چه خبر از دلت؟؟؟
ذهنت؟؟؟
لبخندت هست؟؟؟
ممنون از لطفت
و نظراتت
کاش ایرادتمو واضح تر می گفتی.
:)))
قبول دارم
قواعد شعری را رعایت نمی کنم به قول تو
آخه منم مثل تو
برای دلم می نویسم
خیلی بهم میگن برو دنبال شعر و ...
و حتی چاپ بعضی از نوشته هام :)))
ولی من ...
البته هنرمند از کشف شدن لذت می بره
ولی انگار من هنرمند نیستم
:)))
به جان خودم اگه از نوشته هام ایراد بگیری خوشحال میشم
:)))
چه از معنا چه از صورت
بازم ممنونم مریم جان
سلامت باشی و شاد
سلام مریمی من برگشتم ولی چه بازگشتی خودت بیایی می فهمی....... برام دعا کن
سلام مریم جان
سلام سلامممم
خوبی؟؟؟ :)))
من؟؟؟
شکر
گر او هست ..
:)
ممنونم از لطفت
نگاهت
و وجودت
:)))
(راستی عجب اتفاقاتی!! خاموشی و ....انگار با من سر ناسازگاری داشته اند!)
شاید هم با من!!!
ولی تو لطف داشتی(سراپا لطفی)
و من هم بالاخره موفق شدم
:)))
واقعا ممنونم از نظرت
هزاران نغمه عاشقانه به گوش می رسد
آری
کافی است گوش بسپاری
آری
آری
پایداری آب
بر تن صخره ها نقش می آفریند
و
تداوم نفس های ما
بر جان روزگار
مریم جان منتظرتم
مواظب خودت باش
سلامت باشی و شادمان