پیغمبر

پیغمبری که از نو باید شناخت

"«کونستان ویرژیل گیورگیو» در پانزدهم ماه سپتامبر سال ۱۹۱۶ میلادی در شهر «روس بانی» واقع در کشور رومانی متولد گردید. از جوانی به مطالعه در ادیان علاقه داشت و بعد از خاتمه ی تحصیلات مقدماتی وقتی وارد دانشگاه بخارست گردید و رشته ی فلسفه و ادیان را انتخاب کرد."

این قسمت ابتدایی کتاب مشهور و شگرف «محمد(ص) پیغمبری که از نو باید شناخت» در شرح حال نویسنده است اما ترجیح میدهم چند سطری از مقدمه ی مترجم را بیاورم. مترجم این کتاب آقای ذبیح الله منصوری هستند. همچنین ایشان اولین مترجمی هستند که کتابهای موریس مترلینگ معروف را به فارسی در ایران ترجمه کرده اند. در مقدمه ی مترجم می خوانیم:

"می توانم بگویم تا امروز راجع به شرح زندگی پیغمبر اسلام کتابی اینچنین جامع و مستند به واقعیت های تاریخی در زبان فارسی منتشر نشده است. خواننده همین که کتاب را می گشاید و صفحه ی اول را مطالعه می کند در می یابد که این کتاب روح دارد و غیر از کتابهایی است که تا امروز با سبک قدیم راجع به حضرت رسول الله(ص) نوشته شده و هر قدر بیشتر صفحات کتاب را مرور می نماید زیادتر تحت تاثیر نیروی جاذبه قرار می گیرد. تحلیل های روانشناسی و جامعه شناسی نویسنده ی این کتاب در تواریخ اسلام بی سابقه است."

چیزهایی هست که انسان را به خواندن و غرق شدن در این کتاب دعوت می کند. اینکه نویسنده ی این کتاب یک فرد بی طرف است و چیزی که باعث نوشتن این کتاب شده علاقه به تحقیق در ادیان بوده است. او یک غیر مسلمان غیر عرب با پایبندی روی تک تک کلمات کتابش است. زیباترین بخشی که اشتیاق را برای خواندن و ادامه دادن زیاد می کند مستند بودن کتاب است. نویسنده با تحقیق کامل همه ی مکانها و آنچه برجای مانده است و ... را دیده و تنها به روایات راویان بسنده نکرده است. در واقع او روی یک شخصیت تاریخی و نه دینی٬ از طرفی تاثیر خارق العاده ای که در روح بشر داشته اند تحقیق کرده است.

چاپ هفدهم ابن کتاب منشر شده است . کتابی که عده ی زیادی اعتقاد دارند انسان را از نو مسلمان خواهد کرد . پرواضح است آشنا شدن با زندگی و خصایص بزرگ مردی که بهانه ی آفرینش است سعادت کمی نیست. مخاطب٬ حتی اگر مسمان نباشد از کتاب لذت خواهد برد زیرا نویسنده حرفی را بدون مدرک و برهان ارائه نکرده است و در عین حال تصویر روشنی از موقعیت مکانها٬ افراد٬ شرایط زمانی و نوع زندگی٬ امرار معاش٬ قوانین قومی و ... که حاکم بوده است٬ به دست می دهد.

نظرات 18 + ارسال نظر
خاطره سه‌شنبه 4 تیر 1387 ساعت 08:37 ق.ظ http://khaterehkh.blogsky.com/

سلام
باید قشنگ باشه
خیلی وقته کتاب جدید نخوندم
روز زن مبارک

مجتبی آقاجری سه‌شنبه 4 تیر 1387 ساعت 11:00 ق.ظ http://www.avazebaran.coo.ir

سلام دوست عزیز
ببخشید که خیلی دیر امدم . چرا که در صدد وقتی بودم که بیایم و با دوست عزیز آقای دل به گفتمان بنشینم که اکنون این امر محقق گشت .
مطلب جدید شما نیز قابل توجه و خواندنی بود . این کتاب را پیشترک خوانده بودم . خاصیت این کتاب بررسی بی طرفانه شخصیت محمد و پیرامون اوست و واقعا؛ هم بی طرفانه است . البته مطالبی هم در مورد خلفا نوشته که جای بحث دارد . به هر حال کتابیست گرانبها که من هم دوستان عزیز را دعوت به لااقل یکبار خواندن آن می کنم که یقینا؛ جذابیت آن ما را به تمرکز و مکث و دوباره ها خواهد کرد .
اما در کامنت بعد به بحث با آقای دل عزیز می پردازم
....

گیتار و شعر سه‌شنبه 4 تیر 1387 ساعت 02:45 ب.ظ http://tasharnameh.blogfa.com

سلام...نخوانده ام کتابش را...معرفی جالبی بود ...ممنون که سر زدی دوست قدیمی...و یکشنبه!

علی چهارشنبه 5 تیر 1387 ساعت 11:20 ق.ظ


سلام مریم جان
سلام و تبریک

خوبی؟؟؟

این فقط کامنت تبریکه و دیگر هیچ
امروز روز توست
مثل بقیه روزهاست
ها!!!
چی؟؟؟ پس چرا امروز تبریک میگم؟؟؟
چون امروز بهانه اش وجود داره
:))))))))))))))))))))))))))))))))


تبریکککککککککککککککککککککککککک
:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
تبریکککککککککککککککککککککککککککک


سیاوشی پنج‌شنبه 6 تیر 1387 ساعت 05:18 ب.ظ http://arezoo62.blogsky.com

سلام مریم عزیز خوبی مرسی می بینم خوب فعالی موفق باشی
اومدم سر بزنم حالا حالاها به روز نمی شم ولی میام سر می زنم.... دلت شاد...

مریم همراز جمعه 7 تیر 1387 ساعت 05:39 ب.ظ

سلام گلم خوبی
چه مطلب زیبایی این آقای منصوری کار بزرگی انجام داده
ای کاش بتونم این کتابو بخونم
مریمی کتاب خوبی معرفی کردی
البته کارت همیشه درسته
مریم جان منم دلم تنگیده برات با بچهها هماهنگ میکنم بعد امتحانام بریم بچرخیم
فردا روانشناسی دارم
و ۱۲ هم ریاض و امار دیگه خلاص
راستی مریمی به خبرهای گیلان سر بزن اونجا خبراییه
روز دختر هم با تاخیر مبارک روز مادر هم از طرف من به مامان جونت تبریک بگو
بوس بوس بوس
ممنون که با سوالم جواب دادی

علیرضا شنبه 8 تیر 1387 ساعت 08:47 ق.ظ http://520102.blogfa.com/

سلام مریم خانم
وقت بخیر
مطمئن باش دوستایی که انتخاب میکنم حتما بهشون سر می زنم . شما که جای خود داری هم همشهری و هم مهمتر دوست خوب و مهربون و با معرفت . مطمئن باشید کسایی که همیشه بهم سر می زنند از جایگاه خاصی برخورددار هستند . در ضمن دورادور از احوالتان از دوست مهربون شما مریم خانم باخبرم . پس نگران نباشید من همیشه بهتون سر می زنم . توی اون پست هم اگه دقت کنید نظر گذاشتم .
مواظب خودتون باشید .
یا علی

. دوشنبه 10 تیر 1387 ساعت 01:16 ب.ظ

هر کس این کتاب رو خوند
کتاب محمد پیغمبر شناخته شده . نوشته ی محمد علی انصاری رو هم بخونه

محمد محتشمی سه‌شنبه 11 تیر 1387 ساعت 02:01 ب.ظ http://m-mohtashami.com

سلام.
خوبی؟
این مدت به خاطر برگردوندن سایت واقعا خسته شدم.
الان درست شده.
منتظرت هستم که بیای کمکم کنی.
من لیست موضوعات تالار رو کامل نکردم. منتظرم ببینم نظر شما چیه؟
واقعا خسته شدم دیگه.
تنهایی اصلا نمیشه.
منو تنها نذارین.
راستی شکل و شمایل سایت هم کلا عوض شده.
بنر بالای سایت کار من نیست واسه همین از دیدنش شکه نشین چون خودم می دونم هیچ ربطی به موضوع سایت نداره.
منتظر کمکت هستم.
اینم بگم باید دوباره عضو شی.
به آیدیم آف بذار
منتظرم.

علی سه‌شنبه 11 تیر 1387 ساعت 10:17 ب.ظ http://bani.blogsky.com

سلام مریم جان
سلامممممممممممممممممممممممم

خوبی؟؟؟
من نمی دانم که الان لبخند رو لبت هست یا نه!!!
هست؟؟؟
اگه نیست من نمی دانم باید الان لبخند بزنی
:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

من خوبم
شکر

باورت نمیشه
این هفته یه بار آمدم داشتم برات می نوشتم برق رفت ( دو شب خاموشی داشتیم)
یه بار دیگه کامپیوترم محترم reset شد
:(((((
این بار سومه که دارم برات می نویسم
:)))

ممنونم از لطفت یه عالمه
:)
یه چیزی نوشتم تو وبم
البته دو قسمتییه که اصلش قسمت دوم( آگهی بازرگانی ) :))
ایراداتمو بگیری خوشحال میشم :)))

مریم جان
.
مواظب خودت باش
سلامتی
آرامش
شادی
هرآنچه خیر است
تقدیر تو.


موطن آدمی را بر هیچ نقشه ای نشانی نیست
موطن آدمی نها در قلب کسانی است که دوستش دارند

محمد محتشمی چهارشنبه 12 تیر 1387 ساعت 05:01 ب.ظ http://m-mohtashami.com

سلام!
ممنون از حضورت.
راستی!
آفامو خوندی؟
باید تند تند مطلب بذاریم تو تالار که وقتی بقیه میان خالی نباشه.
آخه تبلیغ سایتو دادم به بقیه سایتا.
سریع باید کار کنیم.
راستی دوباره آپم.
با یه مطلب جالب و خوندنی.

مجتبی آقاجری شنبه 15 تیر 1387 ساعت 11:23 ق.ظ http://avazebaran.coo.ir

درود بر شما مریم عزیز
و ممنونم از اینکه خبر رساندید ، دوست گرامی جناب آقای " دل " نقدی بر نقد سراپا ایراد من نگارش فرمودند . اما مایه مسرت می بود اگر ایشان نامی بر جا میگذاشتند و یا اگر دارای وبسایتی هستند ، وبسایتی .
اما جناب "دل" بزرگوار :
پیش از هر چیز از اینکه دیر به خدمت تان رسیدم عذرم را پذیرا باشید چرا که دیر از این قضیه مطلع شدم . دیوم از لطفی که بر من ارزانی داشتید سپاسگزاری کرده و خوشحالی خود را از این بابت اعلام میدارم . من نیز متقابلا" شما را تحسین می نمایم به خاطر دقت و توجه تان به مساله نگارش عجولانه ، که به دلیل واقف بودنتان به امر نویسندگی دریافتید که کلمه "بلعکس" در وادی اشتباهات تایپی نمی گنجد و ماجرا حکایت از عدم آگاهی حقیر در این زمینه دارد لذا نمایان گشت که در جدال بین گفتن (همکاری دست و قلم ) و نگفتن ( بیچاره زبان و نیت )، بالاخره این گفتن بود که مسرور از ظفر خویش ، شیعه ی نگفتن نشد و پیش کشید راه خود را و کشید خطکی بطلان ، بر آنچه که بنا بود نباشد . و سیوم تبریک به خاطر علاقه و تسلط تان به زبان عربی ، که نوک پیکان کامنت تان فریادگه این موضوع است .
لازم است توضیحی که تصحیح را به همراه دارد عنوان کنم که در کامنت قبلی ام چنین منظوری نداشته ام که اثر دوست گرامی مان شعر نیست لذا بحث بین منظوم بودن و منثور بودن شعر و نوع هدف نگارنده در این خصوص است . این اثر یک شعر است که ابتدایی آهنگین داشته و بعد به جملاتی نثر گونه رسید . شرح مختصر این قضیه را در مادون این بند ذکر خواهم کرد .
سوالی مطرح کردید که نظر و تعریف اینجانب را در خصوص شعر ، نظم ، قافیه سوال فرمودید ( البته منظورتان را از واژه " چی " نفهمیدم )
شما خود عنوان داشتید که شعر کلامیست موزون ، مقفا و مخیل . که البته نقل قولی بودن از قدما . در واقع شعر منظوم کلامیست موزون و مقفا ( بحث خیال که امری نسبی می باشد خود فرصتی مکفی را می طلبد لذا نمی شود این موضوع را به عنوان مطلقیات شعر منظوم در کنار سایر موارد مذکور نام برد ) که از گذشته تا به امروز مرکبش بدین معنی رانده می شد . در اصل کلامی که از زبان خارج میگردد و بر لوح نگاشته میشود را در دو دسته گنجانده اند ، یکی نظم و دیگری نثر ( در اینجا چون بحث حول محور شعر می گردد ، کلام را تنها شعر فرض می کنیم ) . نثر همان کلام عامیانه ی بدون ریتم و اهنگ است مثل همین کامنتی که جنابعالی قید فرمودید و من که در حال پاسخ بدان هستم ( یا سفر نامه ناصر خسرو ، وووو ...) اما نظم که در زبان لاتین ، POEM نامیده میشود که گاها" دیده شده این واژه را برای اشعار منثور و یا نوین استفاده می کنند و در واقع بهتر است برای اینگونه آثار واژه PROSE مصرف گردد ، بسترگاه قوانین عروضی است که ماحصل آن ، کلامی می شود موزون و آهنگین که گوش به ضرباهنگ آن آشناست { البته ناگفته نماند که ترکیب این دو واژه یعنی prose poem به معنی نثر مسجع است یعنی شعری منثوری که دارای سجع یا وزن است که همان واژه آشنا و هنری ریتم ( RHYTHM ) شکل گرفته و حاصل می شود }
قافیه مجموعه کلماتی است که پایانی مشابه ( در حروف ) دارند و در پایان یک بند ( در شعر نو ) یا یک مصرع ( در شعر کلاسیک ) می آید . قافیه در گذشته یکی از دو رکن شعر پارسی بوده است لکن امروزه چنین امری مطلق و بایدی نمی باشد . لزوما" یک شعر دارای قافیه نیست چرا که می شود در شعر یا کلامی که حاوی نظم و انظباط عروضی است ، وزن را به نظاره نشست اما عاری از قافیه و یا ردیف باشد که یقینا" تا کنون بدان برخورده اید مانند کارهایی که از آثار مرحوم سپهری یا مشیری یا اخوان و.... به عنوان اشعار نیمایی یا نوین در دست است . ( هر چند سبک و سیاق خود را دارند )
اما تعریف من از شعر این است ( این تعریف و تفسیر برداشت شخصی می باشد و کاری به تعاریف قدما ندارم لذا درک صغیر و تجربه ی اندک خود را در تعریف شعر دخیل دانسته و ارائه می کنم ) که شعر کلامیست زاده ی افکار فردی و یا متاثر از تشعشعات گروهی که نتیجتا" خرمن افکار یک شخص را مشتعل می کند ، لاجرم مکتوب می شود و شخص سراینده همت خود را جهت حفظ آن به کار میگیرد و در وهله اول خود شخص است که نام شعر را بر جملات مثبوت خود مینهد و به نمایش آن جهت مطالعه دیگران مبادرت می ورزد .
ما بطور روزمره حرف ها و سخنان فراوان می گوئیم که پس از استعمال از بین رفته و محو میشوند و لذا فکری ( همتی ) در پس آن نمود پیدا نمی کند که به نگارش آنان بپردازیم . حال اگر همان سخنان را با هدف از پیش تعیین شده مکتوب نمائیم و به ویرایش آن بپردازیم و به عنوان سخنان اختصاصی حفظ کنیم ، آنگاه این سخنان یک کلام باد هوا نخواهند بود و نام شعر را به خود میگیرند . اما اینکه این سخنان چه مقدار شعر هستند و چه مقدار مِر بحث دیگریست . این معنی که شعر کلامیست موزون و مقفا زمانی محقق است که شاعر قصدش سرایش یک اثر منظوم باشد و نه یک شعر منثور و عاری از وزن و قافیه بنابراین به این مساله معتقد نیستم که هر کسی قصد سرایش شعر را داشته باشد باید تعریف فوق را ارج نهد و گر نه اثرش شعر نخواهد بود . شعر منظوم ( کلاسیک ) وقتی شکل و شمای شعر را خواهد داشت که آهنگ و ریتم را در چنته دارا باشد یا به معنای فنی تر دارای وزن باشد اگر چنین نبود ، نثر میشود که پیشتر عرض کردم . در حالیکه امروزه استفاده از قافیه یک ضرورت نیست که اگر شعری عاری از آن باشد شعر نیست ( با عرض پوزش هدف در اینجا تعلیم نیست که خود واقف و مسلط به موضوعات و تعاریف مطروحه می باشید لذا به همین مقدار بسنده می کنم )
جناب دل عزیز ، ایراد من از شعر سرکار خانم مریم ، سردرگمی بود که در شعر دیده میشود بدین گونه که شعر را در ابتدا منظوم شروع نمودند یعنی اهنگی خاص را به سبک و ساختار یا به قول فرنگی ها structure of a poem تزریق کردند که در ادامه از آن صرف نظر فرمودند و من این مساله را ناشیانه و بدون دقت برداشت کردم که اثر ایشان با نظم شروع شد و به نثر کشیده شد . البته ناگفته نماند که در ادبیات ما نمونه هایی بوده است که هر دو را در اختیار داشته است مانند دیباچه سعدی . اما آن کاملا" آگاهانه و طراحی شده بوده که می شود از آن به عنوان سبک یاد کرد در حالیکه در این اثر چیزی به نام طراحی دیده نشد . به خانم مریم عزیز هم عرض کردم که کار را زیبا اغاز کردند و ای کاش بیشتر دقت میکردند که روند شعری اثر از دستشان خارج نمی شد .
در مورد مساله " را " صحبتی کردید که ایراد من نابجا بوده است و استفاده از "را " در این محل ، مناسب و بجا . اگر به کامنت من دقت کرده باشید در جایی گفتم که :

" اما شما ؛ را ؛ را به خاطر اینکه به شعرتان وزن بدهید که درست هم است به پس از آخرین واژه بند فوق منتقل کردید ... "

در کامنت پیشین گفتم که " را " را در این مکان استفاده کردید که اثرتان را آهنگین کنید و درست هم است و وزن با همین جابجایی کلمات است که شکل میگیرد و یک اثر ( نثر ) را موزون می کند . مثالی میزنم :
امشب می شود ستاره های آسمان را با چشم شمرد = این یک جمله منثور است
می شود امشب شمرد ستاره های آسمان را با چشم = که با جابجایی چند واژه به نوعی منظوم شد ( البته این وزن عروضی در آثار امروزین رایج است و در کارهای نیمایی رخ می دهد )
خانم مریم عزیز نیز بدرستی " را " را در این مکان استفاده کردند به این نیت که ضرباهنگی به اثر وارد کنند ... اما نکته اینجاست :
این تلاشی که جهت آهنگین و موزون نمودن شعر کردند و که نمونه ی آن استفاده از "را " بود ، در بندهای پایین تر زیر سوال بردند که اگر اثر نثر است و هدفشان سرایش نثر گونه داده های ذهنی خود بوده است پس چرا "را " را جابجا کردند و برای اینکه روانتر خوانده شود به پس از آخرین واژه منتقل کردند ؟ و اگر هدفشان نظم است و با این نشانه که " را " را به زیبایی در این مکان قرار دادند پس چرا روند شعر را عوض کردند ؟
از تئوری چربش اکثریت بر اقلیت اگر استفاده نمائیم چون اکثر قریب به اتفاق بندهای اثر خانم مریم ، منثور بوده است پس اثر ایشان به نثر گرایش دارد و از حوزه نظم خارج می گردد و می بایست بند اول را که منظوم سروده اند تغییر دهند و " را " را همانند که نثر ساده و عامیانه به سر جای اصلی خودش منتقل نمایند .
از موتیو اثر صحبت کردید که من هم معتقدم و بارها به این مساله اذعان داشتم که درون مایه و انگیزه کارهای خانم مریم ، متعالی و رو به رشد است . شما نیز جناب آقای " دل " قلم روان و با وقاری دارید که حاکی از علم و آگاهی دارنده آن است . امید است بیش از اینها ما را در دانستنی ها یاری دهید و از محضرتان بهرمند گردانید . از این رو منتظرم که افتخار دهید و سری به وبلاگ من و هنگامه عزیز بزنید و مقداری حوصله تان را آنجا سپری نمائید ...
ببخشید که باعث شدم وقت گرامیتان را صرف خواندن وراجی های من کنید . به هر حال سخنان گفته شده نظریات شخصی و دریافت های شخصی من از یک گوشه دریای وسیع ادبیات ( شعر و شاعری ) بوده لذا نقص و اشتباه همواره از انسان و محصولاتش جدا نبوده و من نیز از این حیث مستثنی ( مستثنا ) نیستم .
شاد و شاه زی با غم دوست ، که غمگینان نمی دانند ، گدای پوچی و خوابند ... !!!
به امید دیدار
آواز باران

علیرضا یکشنبه 16 تیر 1387 ساعت 09:39 ق.ظ http://520102.blogfa.com/

سلام مریم جان
وقت بخیر
از اینکه دیر کردم معذرت میخوام . این سیستم بالگفا یه آیکونی داره بنام وبلاگ دوستان از اون طریق میشه فهمید کدوم دوست آپ کرده ولی چون شما از سیستم دیگه ای استفاده میکنید چنین امکانی رو بهم نمی ده . یه سئوال برام همیشه بود چرا در بلاگفا وبلاگ نمی سازید . خیلی بهتر و راحتره . البته جسارت نباشه .
و یه سئوال خصوصی داشتم که مربوط به کسی هست . اگه ای دی مسنجر دارید حتما منو با خبر کنید .
یا علی

خبرهای گیلان(مریم) دوشنبه 17 تیر 1387 ساعت 10:33 ب.ظ

سلام مریمم خوبی
حالت چطوره
واقعا حال من گرفته است
وبلاگ دوست داشتنیمو از دست دادم
خیلی راحت هک شد
میدونی مریمی دلم براش تنگیده
وقتی می بینمش گریم میگیره
تازه بعد از مدتها اپش کرده بودم
مریم من بدون همراز عشق حالم گرفته است
موفقم نشدم عشق همراز رو بسازم
مریم از همه بدتر گوشیمم برا خودش یهو خاموش شد
مریم من دیگه خسته خسته شدم خیلی خسته باورت نمی کنی
در اولین فرصت تونستن با بچه ها قرار میزاریم میریم بیرون
شاد باشی

علیرضا سه‌شنبه 18 تیر 1387 ساعت 09:30 ق.ظ http://520102.blogfa.com

سلام مریم خانم
وقت بخیر
از اینکه اینقدر بهم لطف دارید ممنونم . ممنون که ای دی خودتون رو بهم دادید . راستش سئوالی که میخواستم بپرسم خیلی برام اهمیت داشت و مهم بود . اما با اوضاع و احوال این روزای من دیگه هیچ اشتیاقی به پرسیدن سئوال و گرفتن اطلاعات از شما در خصوص یه بنده خدا نیست . ببخشید که مزاحم شما شدم . بازم تشکر میکنم از اینکه بهم اعتماد کردید و ای دی خودتون رو دادید .
اگه در حرف زدنم موردی دیدید که بد صحبت کردم به بزرگواری خودتون ببخشید .
یا علی

موج سه‌شنبه 18 تیر 1387 ساعت 09:50 ق.ظ http://dolaat.blogsky.com

سلام
.
.
دوستانی دارم بهتر از آب روان
و خدایی در این نزدیکیست
لای این شبوها
پای آن کاج بلند
روی آگاهیه آب
روی قانون گیاه......
.
.
حال و احوال چطوره؟؟؟

من آپم...

دل سه‌شنبه 18 تیر 1387 ساعت 11:35 ق.ظ

سلام آقا مجتبی
ساده صحبت کن بابا ما اهل تکلف نیستیم
نمیدونم کلام من چگونه فریاد عربیت سر داده
اگه نوک کن پیکان حقیر مسکین مستجیر به بلعکس پریده چون جای دیگه رو پیدا نکرده بوده
اگه یه کلمه ی فارسی یا انگلیسی هم به خطا نوشته میشد باز او در هدف خطا نمیرفت و یقه ی اونو میچسبید
میگی نه؟
خب ببین .
عزیزم دو و سه پارسی است و دویم و سیم هر دو غلطه مگر مثل شما به لحن طنز نوشته شده باشه
هان صبر کن صبر کن داشتی میگفتی که سیم رو توی کتب پیشینیان نوشته اند ؟
درسته
حقیقت اینه که دو یا سه یا هر عددی در ترتیبی با پسوند پیش(ضمه) به علاوه ی (م) به کار میرند بعد میشه دوم بدون تشدید
و سه ئم که پیش از (م) ضمه هست ولی من شکل درستشو بلد نیستم تایپ کنم
بعد
در خصوص سئم به دلیل کسره داشتن سین دندانه ی کرسی همزه ی مضموم رو به مناسبت کسره ی سین به صورت (ی) نوشته اند ولی درست تلفظ میکرده اند
اما در خصوص دو اصلا چنین چیزی هم نیست هر که هم نوشته یا میگه دویم غلطه
اما کلمه ی فارسی عربی گاها با تنوین عربی مثل پیکان آردی یا پی کی میمونه
اصلا این کلمه برای من و شما که اهل دانش و فرهیخته ایم جیزه جیزه
مادون؟
خوب شد نگفتی ما تح..
ببین شیخ ما گفت متکلفانه سخن مرانید کی اگر ما دیگر بار این گونه حکایت کردن از سلاک طریق حقیقت فراپیش خویش بینیم آدینه در گاهان پیش از نماز بامداد او را حد این خطا فروننهاده و بر چاه تادیب بر چله ی وارونه ریاضت دهیم تا مگر از مرتبت علم الیقین فارغ نگشته هوای حق الیقین در دل نپروراند
دو دیگر اینکه تا بداند کی از روزگار دور قرن پانزدهم هجری قمری پای در پای افزار ما ننهد .
و اما اصل مطلب مجتبی جون در مورد نقد شعر مریم خانم
من و تو چیزایی گفتیم ایشون باید از جمع نظرات به تحلیلی برسه
ممنونم از نقدتون و جوابم
ریتم و اینها هم یه چیزاییست که وقت نیست بهش بپردازم
در مجموع نقد های خوبی دارید و خیلی از حرفاتون درسته ولی ...
مریم از ایشون واقعا باید تشکر کنی ها

علی سه‌شنبه 18 تیر 1387 ساعت 10:17 ب.ظ http://bani.blogsky.com

سلام مریم جان
سلاممممممممممممم

خوشحالم که لبخندت هست
اره
:)))
لبخند می زنم خوبم شکر
:)))

تو خوبی؟؟؟
خوش میگذره؟؟؟
این روزها رو چجوری می گذرونی؟؟؟
راضی هستی از خودت؟؟؟؟؟؟

مریم جان
ممنون از لطفت
کاش...
:)))


چشم
قسمت پایانی رو هم نوشتم
قدمت روی چشم
:)))

..

.
مواظبت خودت باش خیلی زیاد
بعضی نعمت ها هستند که تا هستند
نمی بینمشون و قدرشونو نمی دانیم
مثل سلامتی
سلامتی باشی
:)))
آرام
شاد
به ژرفای خیال

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد