خود کرده را تدبیر نیست!

ای دل چرا ســـــاکت شدی؟ راهی بجر تقریر نـیــست

                                 این زخم بی مرهم ولی از ضربه ی شمـــــشیر نیست

ای دل که زنجــــــــیرت به پا٬ این افتــــــخار تـــــــازه را

                                  فریاد و غوغا کن که غم٬ در حلـــــقه ی زنجــیر نیست

ساطـــــــــع نشد از دید او درکـــــی و نه فهمـــــی اگر

                                  خود را به دســـــت غم نده دیـوانه را تقـــصیر نیــست!

دســـــتی به خون آغشــــــته و دســتی گرفـــــتار درو

                                   از روز اول لغــــــزشی در کـــار این تـــــقدیر نیســــت

ای دل مــزن دیـــــوار را، وا کـــــن دو چـــــــــشم تار را

                                   خود کـــرده ای این کار را «خود کرده را تدبیر نیست»

 

پی نوشت۱: طی چند روز و ماه اخیر چند مورد پیش آمده که آرامشی عجیب رو در چهره ی اتفاقات اطرافم دیده ام.

فکر می کنم اولین دفعه که توجه کردم، گوش کردن به صدای قورباغه بود! در یک صبح زیبا با هوایی دلپذیر کنار رودخانه، صدای قوباغه میان سکوت واقعاً شنیدنیست.

وقتی با چشمهای زیبا و معصومش به من نگاه کرد هم حس جدیدی داشتم. بعد از خستگی روز، همینطور که مات مناظر بودم چشمم به طرفش جذب شد انگار. لبخند که زدم با لبخندی شیرین جوابم را داد که خستگی فراموشم شد. کنار مادرش نشسته بود، با آن موهایی که دوگوشی بسته بود.

بین همهمه ها لحظه ای که در فضایی قرار گرفتم که مرا به یاد چایخانه های سنتی اصفهان انداخت حس سبکی پیدا کردم. بوی اسپند و عطر چای و موسیقی سنتی.

چه آرامشی هدیه دادند به من!

پی نوشت۲: بعد از مدتها قاصدکی آمد. آمد کنار من...دقیقا روی دستهایم. بی اختیار گفتم: قاصدک هان؟ چه خبر آوردی؟ از کجا؟ وز که خبر آوردی؟ انتظار خبری نیست مرا......برو آنجا که تو را منتظرند...

نظرات 23 + ارسال نظر
داستانک چهارشنبه 19 تیر 1387 ساعت 10:35 ب.ظ http://haleheshgh.persianblog.ir/

اما ما همچنان در جستجوی آرامشیم..

خاطره چهارشنبه 19 تیر 1387 ساعت 11:32 ب.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

سلام دوست من
شعر خودت بود بازم ؟خیلی قشنگ بود
این روزا منم به خودم میگم!!
آرامش خیلی خوبه خیلی
شاد باشی همیشه

گیتار و شعر چهارشنبه 19 تیر 1387 ساعت 11:58 ب.ظ http://tasharnameh.blogfa.com/

سلام دوست قدیمی...زیبا بود به شدت...صدای قورباغه ها را موافقم...!چه نزدیک بود فضای متنت به این روزهای من...!ممنون که فراموشمان نمی کنی...و یکشنبه!

متین پنج‌شنبه 20 تیر 1387 ساعت 07:54 ق.ظ http://www.euthanasia1981.blogfa.com

سلام
مریمی جونم قصورم و تاخیرم و غیبتم رو بذار به پای مشغله زیادم. شعر زیبایی نوشتی و آرامشی که تجسم کردم از نوشته خیلی زیبا بود.گاهی اوقات دوست دارم برم جایی که هیچ نشونی از دست ساخته های بشر اونجا نباشه . سکوتی که فقط با صدای طبیعت شکسته بشه زیباست.
هنوزم مدهوش موسیقی وبلاگتم دختر جون.هرچی گوش میدم بازم سیر نمیشم.
وسیع باش و تنها ...

علی پنج‌شنبه 20 تیر 1387 ساعت 01:17 ب.ظ

سلام مریم جان
سلاممممممم

خوبی؟؟؟

چه عجب!!!
آپ کردی
مبارکه

چرا بی خبر؟؟؟
اصلا ممنم نظر نمی دهم
چرا پی نوشته هات اینقدر مبهمن؟؟؟
شاید ..
نمی دانم
...

نمی دانم چون نمی دانم

به وقت اگر باور داشته باشیم
آرامش فرا می رسد
تو را
و مرا
از این دم اگر لذت بریم
زندگیمان در دست های ماست
و ما تنها بار مسئولیتمان را بر دوش می کشیم

گرفتار
وحشت زده
مبهوت
از شعبده زیستن

ولی یه کم نظر دادم:))))))))

شاد باشی مریم جان
و سلامت

آرام باشی
و موفق

........

.
..

مریم همراز عشق پنج‌شنبه 20 تیر 1387 ساعت 06:52 ب.ظ

سلام مریم جان خیلی عالی بود
خودکرده را تدبیر نیستت حرف نداشت

واقعا به این روزای زندگی من جوره
فردا امتحان ندارم دل رو زدم به دریا
ببینم چی میشه امیدوارم بتونم خبر قبولیمو بهت بدم
مریم جون کم کم شعرامو جمع و جور میکنم با هم بریم پیش استاد
راستی شماره استادو می خوام
برام اس ام اس کن یا تو کامنت بزار هر طور حسش هست بده
راستی مریمم

گفتم به یاد می دهم باده نام و ننگ را...
گفتا قبول کن سخن و هرچه باداباد

شاد و سلامت باشی
برای رفتن پیش استاد باهات هماهنگ میکنم اما مریم جونم
فکر کنم نیاز نباشی پیش استاد بیای خودت استادی نفس
مریمم منتظر نقدات برا شعرام می مونم البته باید جمع و
جورشون کنم و برات بزار
الان فعلا تمرکز ندارم.
راستی این شعر که گذاشتم شعریه که در وبلاگ جدیدم گذاشتم بعد ادرسشو بهت میدم فعلا جای کار داره.
به خانواده سلام برسون
قاصدک خبرا از من برات اورده مطمئن باش.

مریم همراز عشق پنج‌شنبه 20 تیر 1387 ساعت 10:05 ب.ظ

سلام خوبی
مریمی
چرا نظرمو تائید نمیکنی
تو دیگه چرا
اشکالی نداه فعلا بنده درام بد شانسی میارم خیالی نیست
دلمون شد اندازه اقیانوس
با ما به از این باش که با خلق جهانی....

یه دوست جمعه 21 تیر 1387 ساعت 02:00 ق.ظ

سلام مریم
مثل همیشه قشنگ بود....
اما من که قشنگی توی صدای قورباغه ندیدم....
منو از توی وبلاگت و .... به همین زودی پاک کردی...
خوش باشی

مرتضی .د جمعه 21 تیر 1387 ساعت 08:46 ب.ظ http://www.khatbekhat.page.tl

سلام واقعا لحن شعر و آهنگ شعر زیباست .... خوشحال می شم به وب من هم سری بزنید ......... یا حق

علیرضا شنبه 22 تیر 1387 ساعت 03:05 ب.ظ http://520102.blogfa.com/

سلام مریم خانم
وقت بخیر
قبلا یه خبری میدادید . اما انگار دوست ندارید بهتون سر بزنم . به هر حال من وظیفه دیدم از روی دوستی بهتون سر بزنم .
موفق باشید
یا علی

مریم همراز عشق شنبه 22 تیر 1387 ساعت 10:55 ب.ظ

سلام مریمم خوبی
حق با تو بود زود رنج شدم
از نظر کاری داغونم بدجور داغونم
تمرکز ندارم
راستی مریم دان ۲ رو قبول شدم یعنی اینطوری میگن
خیلی خوشحالم مث یه شوک بود برام
راستی مریمم از اینکه نگرانمی ممنونم
دوست دارم خیلی زیاد
شاد باشی

مریم همراز عشق دوشنبه 24 تیر 1387 ساعت 12:06 ق.ظ

سلام مریمم خوبی
ممنون سر زدی گلکم روحیه میدی بهم
نمرات رو کاملا گرفتم هی بدک نبود اما اونی نبود که باید میگرفتم
مقصر خودمم خلی درگیر کار و درس شدم با ابنکه سعی کردم
درس بخونم اما باز اشتباهات فردی کار دستم داد و گند زدم به نمرات
البته خداروشکر قبول شدم اما خب نمرات رضایت بخش نبود
جای بحثم نیست مامان میگه جلو بابا بگی میکشتت
حقم داره چون بابا از دستم عصبانی میشه وای وای وای

شاد وسلامت باشی
بازم میام

یه عاشق سه‌شنبه 25 تیر 1387 ساعت 04:21 ب.ظ http://arezoo62.blogsky.com/

سلام گلم زیبا بود و رویایی... چه حس خوبی داشتی... منم چند روز پیش قاصدکی دیدم و همون روز هم گمشده ای را دیدم... شعر زیبایی بود

آسمون کویر سه‌شنبه 25 تیر 1387 ساعت 06:05 ب.ظ http://www.hoboot58.blogfa.com

سلام
اگه میخوای به راحتی آب خوردن پولدار بشی برو به آدرس وبلاگم
روی "بنر جشنواره دیوانه وار وب مسترها کلیک کن"وتوی اون عضو شو وبقیه شو خودت می فهمی...
این یه تبلیغ نیست یه کمکه واسه اینکه از پشت کامپیوترت براحتی پولدار بشی
موفق باشی
این یه فرصته//www.hoboot58.blogfa.com

موج پنج‌شنبه 27 تیر 1387 ساعت 10:46 ق.ظ

سسسسسسلام

ممنون

گاه حادثه ای تمام باورهایت را به هم می ریزد
و تو مجبوری به خودت فرصتی بدهی
فرصتی برای یافتن...جستن و پیدا کردن چیزی که خودت نمی دانی چیست
اما به یقین وقتی آن را یافتی می فهمی که آن همان چیزیست که از دست داده بودی
و یا چیزی که به آن نیازمندی...آن چیز یک باور است باوری سبز در دلت
و تا آن موقع احساس می کنی که آواره ای...آواره

شاد باشی و در پناه حق


مجتبی آقاجری شنبه 29 تیر 1387 ساعت 11:32 ق.ظ http://avazebaran.coo.ir

سلام دوست عزیز خانم مریم
شعر جدید رو خوندم لذت بردم ... ولی بی خبر !؟
و اما سلام دیرآشنای تازه نفس
من و تکلف کجا و ، شما و حقارت کجا !؟ چوبکاری می کنین جناب دل بزرگوار
بله ! مریم جان اگه از این بزم خونگی فیضی نگیرن که باید فکر کاهگلی باشن واسه .... در وبلاگ ( شوخی کردم ) مثل وبلاگ من که توی خاک خوردن سرآمد بلاگاست و دوست عزیز خانم مریم و دوستان دیگه هستن که گهگاهی همت به زودودن غبار از بر و روش میکنن .
ای بابا جناب دل من کجا سخت و پر تکلف صحبت کردم ... مریم جان شما بگین کلام کدوم یکی از ما قلمبه سلمبه است ؟
خب چی بگم من !؟ شما حق مطلب رو استادانه ساکسیفن زدین و میخ اثبات بعضی از مسائل رو مدبرانه رو زمین زیر این آسمون خاکستری کوبیدین . بله عزیز دل جناب "دل" ! امروزه به سختی میشه جوری صحبت کرد که کلاممون عاری از کلمات عربی یا انگلیسی یا حتی فرانسوی و ... نباشه . گذشت ، دورانه رعایت صادرات و واردات در سخن گفتن . من که نمی تونم متنی رو نگارش کنم که تماما" پارسی اصیل باشه .. میشه اما سخت و مقداری ناملموسه . اصلا" دسترسی به منابع حاوی واژه های اصیل فارسی کمه . اصلا" چه لزومی داره ؟ اصلا " بگذریم !!
سخت حرف زدن بسته به شرایط زمانی عوض میشه . اینو که خود شما یاورش رو استادین . ممکنه که کلام سعدی و خیلی از بزرگان پیشن که امروزه کمکی هضمشون واسه عوام سخته در روزگار خودشون راحت و سلیس بوده باشه . به هر حال دیگه امروز روز ، کسی به این سبک و سیاق صحبت نمیکنه که اگه کسی پیدا هم بشه یقین داشته باشیم که مخاطبش هم جزء اقلیت هستش و نه اکثریت جامعه . مثلا" همین استاد دوست داشتنی جناب آقای دکتر کزازی . هر چند صحبتاش شیرینه ، ولی خواستار کمی در جامعه وجود داره و جز علاقمندانش اعم دانشجواش و افراد فرهیخه ی کله پر ، با چینش کلماتش حال نمیکنن . این افراد در مراودات عامی با مشکل رو به رو هستند { البته از افرادی مثل دکتر کزازی گذشته و دیگه به اون صورت نیازی به پذیرش کلامشون در جامعه ندارن . چون کار خودشونو انجام دادن و کم کم دارن میرن ( البته ایشان تنها برای تدریس و یا سخنرانی و ... اینجورین ، ولی تو خانه نه . مثل مبلغی که واسه مردم موعظه کنه و نه واس خودش و خونوادش . ولی یه جوون اگه بخواد از این سبک پیروی کنه باید توی موزه دنبالش گشت )}
مثال ایشون ( دکتر کزازی ) رو زدم که بدونیم بابا بهتره راحت حرف بزنیم حتی اگه کلماتی وارداتی رو استفاده کنیم .
به هر حال من یکی که سعی نمیکنم تماما" فارسی اصیل با کلمات خفن و کله گنده و دیر هضم به جزء در موارد محدود و از پیش تعیین شده حرف بزنم چون از امروز و مخاطب امروز جدا خواهم شد . امروز هر چه هست چه خوب و چه کمی بد ، باید همرنگ بود و پذیرفت ( البته حرف من در مورد واژگان غلط و ناثواب و کم سواد نیست . این اشتباه گرفته نشه . منظور اصالت در کلامه ) منکه هیچ وقت سعی نمیکنم که بگردم و ببینم مثلا" به جای فلان کلمه عربی یا انگلسیس چه کلمه فارسی اصیل رو بکار ببرم .
تو خیابونای بعضی از کشورهای غربی میشه بالای بورد تبلیغاتی بعضی از رستوران ها کلمه چلوکباب رو دید اما ما اومدیم و اسم بعضی از کلمات ثبت شده روی اختراعات غربی ها مثل هلیکوپتر رو عوض میکنم و میگم بالگرد ... نمی دونم با چه حقی و حقوقی ؟ یکی نیست بگه آقایون این بالگرد مگه اختراع شماست که جرات میکنین اسمش رو عوض میکنین ؟ و نمونه های دیگه .... بگذریم
در مورد دویم و سیم . بگم که من نگفتم سیم در کتب پیشینیان اومده ( هر چند که اومده ) من از این موضوع حرفی نزدم . اینو از کجا برداشت کردین ؟ حتما" دقت مکفی در کار نبوده . و یا من درست جملات رو جداسازی نکردم که شما رو به این مسیر کشوند .
معمولا" از این دو عدد استفاده نمیکنم و خب از شانس بد یا خوب من بود که گفتن همانا و سیبل شدن همانا . اما هر دوی این عدد رو زیاد در آثار متعدد قدیمی و بعضا" جدید دیدم .اما تا حالا تحقیق نکرده بودم که آیا اصولا" درستن یا غلط . تو این زمینه اطلاع دقیقی ندارم البته یه جایی تو یکی از مقالات که اتفاقا" تو سایت آفتاب هم موجود هستش دیدم که گفته غلطه البته بدون توضیح . به هر حال ممنونم از یادآوری تون ایشالله که تذکر شما باعث بشه یه کمی تنبلی رو کنار بذارم و یه تحقیقکی راجع به درستی یا نادرستیش بکنم .
و اینکه فرمودین که در مورد ریتم و آهنگ و وزن و ... صحبت هایی دارین . البته گفتین که وقت نیست ولی خب اگه وقتی بدست اومد خوشحال میشم از اطلاعات شما تو این زمینه هم بهره مند بشم .
در پایان هم تشکر میکنم از شما جناب دل از نقدهای من استقبال و تعریف کردین و گفتین که در مجموع نقدهای خوبی دارم ولی .... ( اگه ایرادات نقادی منو بگین که نور الی نور ، تا لااقل جلوی اهالی قلمی چون شما ضایع نشیم و چیز یاد بگیریم و لنگی بندازیم .... )
راستی باز هم نامی از خودتون برجا نذاشتینا !؟ ( البته گمون میکنم که نسبتی با خانم مریم داشته باشین ) .
به هر حال آم م م م ... هیچی همین .
همیشه به روز و ایشالله پیروز باشین
آواز باران

مجتبی آقاجری یکشنبه 30 تیر 1387 ساعت 02:18 ب.ظ http://avazebaran.coo.ir

سلام
به نظر میرسه که غزل کار خودتون بود اره ؟ ببخشید فکر کردم که ماله کسه دیگه ای هستش . البته اگه ماله کسی دیگه ای بود اشاره میکردین . ولی ببخشید نمی دونم هواسم کجا بود که سریع خوندم و چیزی در موردش نگفتم ...
شعر خوبی بود . یاد سریال مسافری از هند افتادم با ترانه آقای اهورا ایمان . کارتون خوب بود ولی خب مثه کراهای قبلی تون ( شعرای نیمایی ) چندان گیرایی و کشش نداشت . این نظر منه البته و کامنتی از ابراز سلیقه .
در بیت اول اگه میشه در مورد ؛ولی؛ توضیح همراه با دلیل کاربرد اون بدین ... کمی نا مفهومه ...
کل ابیات به جز بیت اخر انسجام و قدرت بیان کافی رو نداشتن . یه اشتباه قیدی :
مثلا؛ گفتین :
از روز اول لغزشی در کار این تقدیر نیست .
کاملا؛ نا مربوطه ارتباط بین : اول و نیست ... چون لغزش در تقدیر وجود نداشت ندارد و نخواهد داشت شما هم جوری می خواستین بگین که از روز اول لغزشی کار تقدیر نبوده ... از شروع مصرع تون و حرکت کلمات تون مشخصه که باید از قید زمانی گذشته استفاده می کردین و از کلمه ای که زمان حال رو نشون بده پرهیز می کردین . درسته که شعرتون زبان حاله و از امروز دارین میگین اما این بیت چیزی جز این رو نشون نمیده . پس نیست نباید باشه و نبود مصداق بارز قید زمانی اول هستش . ولی چون نمیشه از ردیف ؛ نبود ؛ استفاده کنین پس باید فکری برای کلمات قبلش مخصوصا؛ اول کنین ...

در بیت آخر بجای ؛ مزن ؛ از نزن استفاده می کردین بهتر بود چون این واژه دیگه امروزه کمتر استفاده میشه در واقع نباید بشه . چون لزومی نداره . شما اگه جایی بخواین به کسی بگین مثلا؛ لطفا بدون اجازه به فلان کتاب من دست نزنین میگین دست مزنین ؟ ... ( البته امکان داره که بگین من خبر ندارم ولی خب نادرسته )
و موارد دیگه که با عرض پوزش فرصت تشریحشون نیست .. ایشالله وقتی دیگه
موفق باشین
منم ایشالله اگه سعادت آپ مجددی دست بده یه شعر جدید دارمکه باید ویرایش بشه و بعد آپ کنم ... ولی خب مدتی هست که قلم طبع شاعرانم خشک شده و در خشک سالی به سر می برم . تاثیر وضعه بداقتصاد و سیاست نظامه و منم اگه البته شاعر باشم شاعر گل و بلبلی نیستم.. به هر حال التماس دعا
آواز باران

موج دوشنبه 31 تیر 1387 ساعت 12:03 ب.ظ http://dolaat.blogsky.com

سلام

سسلام

سسسلام

مریم جان سلام

ممنون از کامنت زیبات

با این آپت منو یاد شعر...از ماست که بر ماست انداختی

منم آپ کردم

بیا از این ورا گذری...

جز شادی بر لبانت هیچ مباد

دل دوشنبه 31 تیر 1387 ساعت 01:27 ب.ظ

سلام
مجتبی جون
عزیز دل
ببین نگفتم کزازی باش نگفتم پارسی سره بنویس آن سان که واژه ی تازی به هیچ روی در سخنت یافت نشود . نه

می گویم مانند کسانی که با نظم شروع کرده بودند و رشته ی درر منظوم کلام را بریده و کلمات را ناگزیر سرگردان و منثور نمودند و بر شما این کار گران آمد

خود نیز اگر کلام را بر آهنگ پارسی ساز کردید آن را به مادون نکشید
اگر هم عربی مینوازید
ناصواب را ناثواب نکنید
نور علی نور را نور الی نور ننویسید
در یک جمله عزیز دل من
سعی کنید به هر زبان سخن می گویید بگویید اما در همان نوع با سواد باشید

اصلا به خود زحمت ندهید دنبال کلمه یی فارسی معادل کلمات خارجی بگردید ولی همان را درست به کار ببرید

باشه جیگر جان ؟

مجتبی آقاجری چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 01:09 ب.ظ http://avazebaran.coo.ir

سلام جناب دل عزیز
مسیر را با آن کلمات غلط به سمتی کشاندم که می خواستم . ممنونم از راهنمایی هایتان و حتما؛ نکات را اویزه گوش خواهم کرد . اگر پاسخ هایم بوی نزاع و یا برتری طلبی می داند که محال است چنین بوده باشد ببخشید ...
مثل اینکه سخن من باد هوا بود . خوشحال میشدم که اندکی لااقل اندکی بشناسمتان اما یا درخواست من بر صفحه کامنتستان مریم جان نامرعی بوده و یا ... به هر حال متشکرم از شما به خاطر احترام متقابلاتان .
اما پاسخ مریم عزیز .
ممنونم خانم مریم از پاسخی که لطف کردید .
بله ... شما اشعار نیمایی را روان تر و واضح تر عرض میدارید و در واقع قدرت مانور شما را انجا بیشتر و بهتر می بینم . اما غزل و در کل اشعار کلاسیک ، باید رنگ امروز ، شکل امروز ، کلمات امروز ، پیام امروز ، و حال و هوای امروز و یا حتی از نظر موزون و مقفا بودن هم امروزی باشد و گر نه هر چه غیر از این باشد این مساله صادق است که قدما کار را تمام کردند و به اوج رسانیدند و من و ما هر چه در وادی انها قلم بزنیم کمتر از پریدن مگس در عرصه سیمرغ نخواهد بود ( خودم را می گویم )
من دلیل شما را برای حذف این کلمه متوجه نشدم !؟ بله در شعر کلاسیک باید بسیاری از کلمات حذف شوند تا مختصر بشود حرف را زد اما نه هر کلمه ای !! کلماتی را که استحکام ساختاری از لحاظ کمی و کیفی را زیر سوال ببرد را نباید حذف کرد . اصلا" نمی شود حذف کرد .
پاسخی زیرکانه دادید که گفتید: "نیست تا کنون" شما تنها استناد به اکنون کردید . اما شعر شما این را نمی گوید و بی هیچ وجه نمیشود زمان حال را برایش تصور کرد . من نمی توانم از دید شما بخوانم . دید شما همین جملات و واژگانیست که مخاطب می خواند ( البته مخاطب عاقل و بالغ به جز من ) چون شاعر دید خودش را باید اصولی و بر اساس یک سری مبانی دستوری بگوید که شعر را به گرداب ابهامات بی مورد نیاندازد . ممکن است که خواننده به شاعر دسترسی نداشته باشد که شما برایش توضیح بدهید باید از دید من بخوانید نه آنچه برداشت می کنید .
مصرع را بین گذشته و امروز سرگردان گذاشتید و به پیکره شعر زخمه زدید . مثل پدر و مادری که می خواهند از هم جدا شوند و یک دست بچه در دست مادر و دست دیگر آن طفل صغیر در دست پدر و بیچاره این بچه است که بین آنها گرفتار و نمی داند به کدام سو برود . کاری که درست نمی شود هیچ ، آسیب هم به آن ( بچه ) وارد میشود . در اینجا بچه همین مصرع و در کل غزل شماست ، و پدر و مادر هم دو واژه نبود و نیست است . بگذریم ...
به حال شعر ، اثر شماست و تام الاختیار انچه می گویید هستید ...
در مورد داد و چاه هم شما درست می فرمائید . کاری کارستان نمی شود با این روش انجام داد . اما هر کسی رسالتی و مسئولیتی دارد . افرادی مجری هستند و افرادی تئوریسین . در واقع شعرا و نویسندگان اگر دستی بر اجرا نداشته باشند ، تنها یک مقاله نویس ، سخنران ، انعکاس دهنده ، مخبر و خلاصه همان تئوریسین هستند . انقلاب سال 57 ایران علاوه بر اجرا و عمل مردم و عده ای از رهبران ، می توان به نوبه خودش ثمره همان داد از ته چاه عده ای دیگر دانست که سال ها به طول انجامید . حال هر کسی در حیطه کاری و هنری خودش . در موسیقی ، شعر ، خوانندگی ، نویسندگی ، سخنرانی و ..... اگر عینک کوتاه مدت کوته بینی و کمیت معیاری بر چشم باشد بله ، ثمره امروزین ندارد و به ظاهر وقت گذرانیست. بحث روی انجام دادن نیست روی گفتن و نگفتن است .حال از بین گفتن و نگفتن کدام یک وجدان ادمی را آسوده تر میکند ؟
تمامی سیستم های ساخته شده به دست بشر دارای نقصان و کاستی هستند همانطور که روی کار می ایند قابلیت از بین رفتن هم دارند . حوادثی که تکرار ناشدنی هستند به تاریخ می پیوندند اما تاریخ به تاریخ نمی پیوندند و همواره با رنگ و لعابی جدید تر رخ می دهد ...
ببخشید که هر وقت می آیم با زیاده گویی هام وقت شما را می گیرم. بازم منتظر کارهای نوین و تازه نفس و متفکرانه شما هستم مریم جان ...
از آقای دل هم عذر می خواهم که شخمی بر داشته های مستعد فورانشان زدم
شاد باشید و پیروز

تنهایی چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 03:37 ب.ظ http://fereshtes.blogfa.com

جالب بود موفق باشی

دل پنج‌شنبه 3 مرداد 1387 ساعت 11:58 ق.ظ

آ مجتبی سلام

دوستت دارم

من از شما عذر میخوام

نمیدونم چرا وقتی به کسی علاقه مند میشم اول یه خورده ظرفشو میشکنم
شاید ظرف اونو مثل آینه میبینم و با شکستنش اونو تکثیر میکنم

از من دلگیر نباش عزیز

واقعا از آنچه که گفتم بگذریم نقد هات از نظر محتوا متین و استوار و منطقی و بسیار دل پسند است
زنده باشی

غواص کاشف! پنج‌شنبه 3 مرداد 1387 ساعت 11:36 ب.ظ http://sakooye-shirjeh.blogsky.com/

راستش از طبیعتو قوباغه و نگاهش که گفتی بهت حسودیم شد..آخه بهش خیلی نیاز دارم ولی فعلا نمیتونم اینشرایط رو داشته باشم.باید با دود و دم خوش باشم و با فکر قورباغه ها!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد