از بی نهایت!

آغاز می شوم

          از بی نهایت!

             از پرسه های صبح

                        در انتهای شب!

آغاز می شوم

       از اشکهای شور

                 آرام و سربه زیر

                         «دنیای کودکی»

آغاز می شوم

       از نانوشته ها

              از صفحه های سبز

                              تا سرخی قلم

آغاز می شوم

           از کفر آشکار

                      از بی تفاوتی

                            تا ناجی زمین!

آغاز می شوم

       از واپسین نگاه

             تنهایی و سکوت

                    در نقطه ی عدم!

آغاز می شوم

               از دستهای صلح

                                روی تن زمان

                                        «فرجام خستگی»

آغاز می شوم

               از آبی زلال

                      سرچشمه های ذوق

                                     تا بیکران عشق!

 

خدایا

یاری ام ده تا راست بگویم و عیب مجویم

حرمت پیران آزموده نگهدارم

و بر هیچ آفریده ای منت نگذارم

از آنچه نکاشته ام دانه ای برخود روا ندارم

دستگیرم شو تا بر بیهوده طمع نبندم

و گرفتار آرزوها نمانم

تا در کردارم آنچنان باشم که قبول درگاه تو گردد

پس مرا امیدی عطا کن تا پیوسته بر در تو آیم

که همیشه باز است

و گرد خانه ای بگردم که صاحب آن بی نیاز است

منبع این متن را نمی دانم ... جایی دیدم و به دلم نشست.به نظرم شبیه سخنان جبران خلیل یا دکتر شریعتی است.

عکس ها: خودم

نظرات 12 + ارسال نظر
یه دوست جمعه 4 مرداد 1387 ساعت 10:44 ق.ظ

سلام
خوبی؟
مثل همیشه......
جبران خلیل جبران نویسنده بزرگیه من هم یه کتاب ازش خوندم...
خوش باشی

گیتار و شعر جمعه 4 مرداد 1387 ساعت 01:22 ب.ظ http://tasharnameh.blogfa.com/

سلام...زیبا بود دوست قدیمی..آنقدر زیبا که دوست ندارم جز این چیزی بگویم...ممنون که فراموشمان نمی کنی...و یکشنبه!!

خاطره جمعه 4 مرداد 1387 ساعت 01:52 ب.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

آمین
منم نخونده بودم متنش قشنگ بود
شعرش هم مثل همیشه

موج شنبه 5 مرداد 1387 ساعت 09:39 ق.ظ

سسسسسسسسلام

ممنون از حضورت

دوست ندارم تلگرافی نظر بدم...اما گویی گاهی لازه مقابله به مثل کنم

شعرت زیبا بود

شاد باشی و در پناه حق

مجتبی آقاجری شنبه 5 مرداد 1387 ساعت 12:15 ب.ظ http://avazebaran.coo.ir

سلام جناب دل عزیز
چرا عذر خواهی ؟ محال است اگر دل چرکین شده باشم که نباید هم بشوم ...
گفتم مسیر را به سمت دلخواه کشاندم منظور این است که تعمدا؛ برخی واژگان را غلط نوشتم که ببینم از من غلط میگیرید یا نه
جناب دل من قصد تدریس نداشتم و ندارم این موضوع را هم بارها عنوان کردم . قصد برتری طلبی نداشتم . قصد به رخ کشیدن داشته های نداشته ام را نداشتم .
خانم مریم عزیز عنوان کردند که شما استادشان هستید و اگر دقت کرده باشید این اتفاق را حدس زده بودم و گفته بودم که ممکن است نسبتی داشته باشید با مریم جان و از این بابت خوشحالم و تبریک می گویم بهشان بابت داشتن چنین استاد دانشمند و فرهیخته ای.
مریم جان شما عنوان کردید که چه چیزی از استاد می خواستید .. بله من گفتم اگر ایشان وبلاگ یا وبسایت دارند قید کنند که حتی اشاره بدین موضوع هم نکردند . لااقل اسم شریفشان را حک می کردند بر این صحیفه مبارک که بتوانم بهتر خطابشان کنم . همین ... آیا این خواسته بار گرانی بوده است ؟
عزیز دل جناب دل من چرا باید دلم بشکند ؟ مگر من صغیری نا بالغم که با خطابه آموزنده ی شما فرو بریزم و چین بردارد احساس نا ملموس من ؟
از آشنایی با شما مسرورم این تبلوریست از اعماق دل ...
کار تازه تان را خواندم و ایشالله اگر فرصتی بود بر میگردم . راستی یکجا فکر می کنم اشتباه تایپی بوده ... منظورتون نقطه است یا می خواستد بگید نطفه ؟ البته فکر میکنم که باید نطفه باشه .
راستی استاد عزیز جناب دل اگر لطفی کنید و به وبلاگ محقرم بیاید و شعر های ناچیز من را بخوانید نقد کنید ممنون میشوم البته اگر قابل نقد باشند .
ببخشید باز هم ..
تا سلامی دیگر بدورد

زندونی شنبه 5 مرداد 1387 ساعت 02:03 ب.ظ http://zendooni_tanha.persianblog.ir

به آبشار گفتم که تو کیستی ؟
گفتا که اشک کوه
گفتم از چه می گرید کوه
گفتا آنزمان که ناله های درهمشکسته جداییها را میشنود
و درددل های تنهایی که تنها پیش او می گرید
و بغضهایی فروخورده که نزدش میشکنند
قلب سنگیش آهسته میشکند
میجوشد
و آرام آرام.....
آبشار میشود
سلام عزیزم بعد از یه مدت طولانی برگشتم با یه دنیا غم و غصه تنهایی امیدوارم که از این به بعد زیاد وقفه تو آپ کردن وبلاگم پیش نیاد بازم مثل همیشه منتظر حضور گرم و سبز شما در کلبه تنهایی خودم هستم امیدوارم که بیاد و دل یه زندونی رو شاد کنید .
در ضمن شما هم وبلاگ زیبایی داری منتظر هستم

نسی جوون شنبه 5 مرداد 1387 ساعت 05:50 ب.ظ

به نام خدا
سلااااامممم
خوبییی مریمیی؟؟؟؟؟
فدات شم خبری ازت نیست گلم؟؟؟؟؟
دلم خیلی واست تنگ شده:بوسسسسس
زمانه! به من آموخت که دست دادن معنی رفاقت نیست.... بوسیدن قول ماندن نیست..... و عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست ..... هیچ وقت دل به کسی نبند چون این دنیا این قدر کوچیکه که توش دو تا دل کنار هم جا نمیشه ... اگر هم دل بستی هیچ وقت ازش جدا نشو چون این دنیا این قدر بزرگه که دیگه پیداش نمی کنی
یا حق!

سیاوشی عاشق یکشنبه 6 مرداد 1387 ساعت 12:23 ب.ظ http://AREZOO62.BLOGSKY.COM

سلام گلم خوب مریم جان مثل همیشه زیبا بود و چه زیباست این آغاز شدنها برای بعضی ها ... برخی هم می خوان به انتها برسن... خلاصه هر جا هستی شاد باشی.. این روزا که عشقم برگشته خوبه ولی مثل گذشته نیست... باید ساخت تا باری دیگر برای همیشه در کنار هم باشیم مبارزه سختی در پیش است...

مجتبی آقاجری دوشنبه 7 مرداد 1387 ساعت 10:48 ق.ظ http://avazebaran.coo.ir

با سلام مجدد
حال که با شما ( مریم عزیز ) تنها رو به رو نیستم و باید با استاد بزرگوار شما ( جناب دل ) هم طرف باشم و در واقع باید به نوعی اثر مورد تائید استاد شما را نیز نقد کنم ، خوشحالم . این بر شادی من می افزاید که نقد مرا عزیزی چون دل می خواند و به نقدش جوهر می فشاند .
از نظر من ( با اجازه البته ) این کار نسبت به دو تا کار قبلی ، منسجم تر و یکدست تر بوده است . اما نمی توانم از واژه هدفدار بودن استفاده نمایم که این مساله را به خوبی در اثر شما ندیدم . جدای از ساختار سالم ، متاسفانه پای دوم شعرتان یعنی احساس و میل و رغبت درونی می لنگید و گمان میکنم که دستی از فشار و اجبار در غلیان این شعر ، در کار بوده باشد . از حیث یکدست و رند بودن ( یا همان بزم آهنگ و وزن که قبلا" به انجام رسید ) که در ابتدای عرایضم هم بدان اشاره کردم ، جای تحسین و بر این مقال نیز جای تامل دارد چرا که نسبت به آثار قبلی بهتر بوده است ( البته نظر شخصی من است اگر اهمیت داشته باشد لذا ممکن آثار قبلی بهتر به دلتان نشسته باشد ). با این وجود اوصاف ، باز هم متاسفانه شعر شریف شما ، فاقد آن کاریزمایی بود که همیشه در آثارتان از کلام شما سراغ داشتم . آن کاریزمایی که باید در واژه جریان داشته باشد و احساس مخاطب را تحریک نماید و طعم لذیذ جذابیت را به تشنگان بچشاند . در مورد آغاز شعرتان که مثل همیشه خوب و سکوت شکن می باشد چیزی نمی گویم که تکرار مکرراتی بیش نخواهد بود لذا بسنده به این جمله می نمایم که : آغاز شعرتان نقطه عطفیست در باران ، آنهم در چله تابستان .
خود جمله ی " آغاز می شوم " ، نقش یک بت شکن را ایفا کرده است که همهمه ی بی خودی حواشی را پایان می دهد و رسالت جذب هواس ها را به عهده می گیرد . آغاز ظاهری شعرتان با آغاز باطنی شاعر یکی شده است و این یکی شدن زمانی اثرگذار خواهد بود که شکافی در این بین حاصل نگردد . شکاف را ضدیت تعیین می کند ، ضدیت بین آنچه در شعر جاریست یعنی ظاهر و آنچه در شاعر جاریست یعنی باطن . در این بین آغاز سومی شکل میگیرد و آن جلب توجه خواننده است . این مساله به خوبی ارائه شد اما به تکرار گرایید و همان خواننده ی مجذوب شده را به مقصد نرسانید که در پس این آغاز چه می خواهد بگوید ( تکرار و تاکید بد نیست به شرط آن هدف داشته باشد و مقصد )
مثالی می زنم : این مساله همانند اتومبیلی خاموشی است که به هل دادن آن مشغول باشید اما تهی ز فایده چرا که به روشن شدن نیانجامیده است و در بین استارت زدن و روشن شدن ( آغاز می شوم ) مانده است ( البته به استناد از نگفتن سخنی در مورد ناقص بودن و یا قابلیت ویرایش مجدد اثر در پی نوشت که همواره خصوصیت مثال زدنی شما در این مقال به شمار می رفت)
{در حاشیه این بحث بیان این مساله خالی از لطف نخواهد بود که عنوان کنم من فرمان خواندن شعر شما را به این سبک بدست گرفتم که بعد از " آغاز می شوم " بلافاصه بند بعدی را بدان متصل نمودم و بدون کاما یا مکثی به خواندنش مبادرت ورزیدم : آغاز می شَوَ مــَز بی نهایت ( کما که با مکث هم باوقار است و انسجام خود را از دست نمی دهد ) }
من منتظر بودم که در پس این همه " آغاز می شوم" بگویید که آغاز می شوم برای چه ؟ و چه خواهم کرد پس از این آغاز ؟
مثلا" در پایان آخرین " آغاز می شوم " ، واو عطفی قرار می دادید و ضربه کاری را وارد می کردید و می گفتید :
آغاز می شوم و پایان نمی پذیرم
که ....
و اینجا کم کم فرود شعر را رقم می زدید البته آرام و با دقت که در روند روان شعر شکافی حاصل نگردد ( ببخشید من فقط مثال زدم و قصدی به دست بردن در شعر را نداشتم لذا این فرزند شماست و ولی محترمه و مسئول تربیت آن )
یک جای این شعر را بیشتر از ما بقی دوست داشتم آنجا که گفتید :
آغاز می شوم
از واپسین نگاه
تنهایی و سکوت
در نفطه ی ( نقطه یا نطفه ی ) عدم
و اینجا :
آغاز می شوم
از کفر آشکار
از بی تفاوتی
تا ناجی زمین
......
نکته قابل توجه ای که کم لطفی میشد اگر بدان اشاره نمی کردم . همان گستردگی واژگان و حجم بالای اطلاعات است که هر کدام حکم یک دریچه را دارند . نمیشود گفت بد است یا خوب . این مساله خوب است که توام با تفکر و تامل است و هر کدام رشته ی یک مساله هستند . این مساله اندکی بد است که چرا که پراکندگی ایجاد میکند و روی یک شاخه از علم تکیه نمی کند . فکر میکنم شاخصی که بتواند میزان این دو محور را اعلام کند همان هدف و قصد شاعر باشد که پیشترک بر آن سخن رانده شد .
نکات دیگری بوده است که فرصتی جهت پرداختن به آنها نیست و کم میکنم جسارت را در محضر شما و استاد عزیزتان و زیاد میکنم درخواست عفو و ببخشش را از این همه حرافی .
در مورد عکس ها هم بگویم که جای تحسین دارد بخاطر علاقه ای که به هنر عکاسی دارید و از این حیث هم خود کفا گشته اید که وبلاگ را وابسته به بیگانگان نکردید . من نیز شدیدا" علاقمند به این هنر خاطره انگیز هستم و دستی ناچیز بر این عرصه دارم . عکس ها زیبا هستند . من از عکس اول بیشتر از ما بقی استقبال می کنم ( هر چند از سوژه ها کهنه و تکراری هستند اما نمی توانم در مورد خلاقیت شما در این زمینه با همین چند قطعه عکس نظر بدهم ) اگر میشود اطلاعاتی در مورد دوربین عکاسی و اگر دوره ای در این زمینه طی نموده اید ، بدهید . در مورد سنخیت عکس ها با شعرتان نظر خاصی ندارم .
در خواستی داشتم از شما که اگر استاد بزرگوارتان جناب دل عزیز اثری ادبی دارند در وبلاگ بگذارید یا بگذارند که جمیع اهل دلان استفاده نمایند ، من جمله بنده حقیر .
همواره پیروز و همیشه به روز باشید
مجتبی آقاجری

یاسر از کویت سه‌شنبه 8 مرداد 1387 ساعت 06:18 ب.ظ http://yasser6565177kuwait.blogfa.com

سلام دوست مهربون

خیلی وقته که بهم سر نزدی

نمی دونم چرا؟

ولی خیلی مشتاق شدم بدونم چرا

بهم سر بزنی ممنون میشم

علیرضا شنبه 19 مرداد 1387 ساعت 10:12 ق.ظ http://520102.blogfa.com/

سلام مریم خانم
وقت بخیر
ببخشید که در این مدت به شما سر نزدم . از مطالبی که دیدن نکرده بودم بازدید کرده و مطالب آنها را خواندم . خیلی قشنگ و زیبا بود مخصوصا عکسا .
یا علی

نگار سه‌شنبه 22 مرداد 1387 ساعت 05:47 ق.ظ http://ashkeasemani.persianblog.ir

سلام خانومی.همهش قشنگ بود اما عکس دومت خیلی خیلی قشنگه.با دوربینه دیجیتاله یا آنالوگ؟
شاد باشی ...و عاشق.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد